بایگانی مطالب خواندنی  جالب..
بایگانی مطالب خواندنی  جالب..

بایگانی مطالب خواندنی جالب..

راز تـداوم یـک زنـدگی


راز تـداوم یـک زنـدگی

این یک داستان واقعی است!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.

اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت. می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم. چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم. من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم. خونه، 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد.

زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده، اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم. بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد، چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود. بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد.

فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست. وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز اینکه در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم. اون درخواست کرده بود که در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم. دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود. اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که بیاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه آوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم!

خیلی درخواست عجیبی بود. با خودم فکر کردم حتما داره دیوانه می شه. اما برای این که آخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر حال باید با مسئله طلاق روبرو می شد، مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره.

مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم. پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره.جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم. رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت. من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم، می تونستم بوی عطرشو استشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود.

با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سال هاست که ندیدمش، من از اون مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که آثار گذر زمان بر چهره اش نشسته، چند تا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود. لابلای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن، زنی بود که 10 سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم، صیمیت داره بیشتر و بیشتر می شه، انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم. با خودم گفتم حتما عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد.

یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند. با صدای آروم گفت: لباس هام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کرد. انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد، ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود. انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش، مادرش رو در آغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد. من روم رو برگردوندم، ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیمم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم.

همون مسیر هر روز، از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی. دست های اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم، درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در آغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه، من در حالی که همسرم در آغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم.

اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم، وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم. نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم، تردید کنم. "دوی" در رو باز کرد و من بهش گفتم که متاسفم، من نمی خوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد، به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم، من جدایی رو نمی خوام. این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود، چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. "دوی" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت.

من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم.دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم: از امروز صبح، تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم، تو رو با پاهای عشق راه می برم، تا زمانی که مرگ، ما دو نفر رو از هم جدا کنه و امیدوارم که فقط مرگ ما رو از هم جدا کنه ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

درسته، جزئیات ظریفی توی زندگی ماها هست که از اهمیت فوق العاده ای برخورداره ولی در بعضی مواقع از اونها غافل هستیم. مسائل و نکاتی که برای تداوم و یک رابطه، مهم و ارزشمندند. این مسایل خانه مجلل، پول، ماشین و مسایلی از این قبیل نیست. این ها هیچ کدوم به تنهایی و به خودی خود شادی آفرین نیستند. پس در زندگی سعی کنید زمانی رو صرف پیدا کردن شیرینی ها و لذت های ساده زندگی تون کنید. چیزهایی رو که از یاد برده اید رو یادآوری و تکرار کنید و هر کاری رو که باعث ایجاد حس صمیمیت و نزدیکی بیشتر و بیشتر بین شما و همسرتون می شه، انجام بدید. زندگی خود به خود دوام پیدا نمی کنه.


به عشق عادت نکنید بلکه با عشق زندگی کنید.

این شما هستید که باید باعث تداوم زندگی تون بشید ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

روش هایی برای کنترل کلسترول

کلسترول به ۲ دسته تقسیم می شود ، کلسترول مفید و کلسترول مضر. کمبود کلسترول مفید و زیادی کلسترول مضر فرد را در معرض خطر بیماری قلبی عروقی و سکته قرار می دهد. به گزارش«Readers Digest»،کلسترول از ۲ منبع به دست می آید، یکی بدن و دیگری مواد غذایی.


کبد و سلول های بدن ۷۵ درصد کلسترول خون را ایجاد می کند و ۲۵ درصد دیگری از غذا به وجود می آید.


کلسترول تنها در فرآورده های حیوانی یافت می شود.


میزان کلسترول را می توان با اتخاذ شیوه زندگی سالم و رعایت چند نکته کنترل کرد.

به چند روش در این خصوص توجه کنید.

*سعی کنید بیشتر راه بروید،فعالیت های جسمی برای قلب مفید است.

*روزی ۶ بار یا بیشتر وعده های کوچک غذا بخورید تا میزان کلسترول کاهش یابد.

*با مصرف نان، برنج و پاستای سبوس دار، می توان میزان چربی مفید را کمی افزایش و چربی مضر را کاهش داد.


*پنیر بخورید. زنانی که روزی یک وعده پنیر می خورند نسبت به افراد دیگر کلسترول مفید بالاتر و کلسترول مضر پایین تری دارند.


*فیلم های کمدی تماشا کنید. در بیماران دیابتی تحت درمان که روزی نیم ساعت می خندند، خطر حمله قلبی به طور چشمگیری کاهش می یابد.


*سعی کنید شیر کم چرب مصرف کنید.

*غذا را با سوپ آغاز کنید تا در طول روز بدون احساس گرسنگی کالری کمتری مصرف کنید. *جو که نوعی فیبر قابل حل است، هضم غذا و افزایش قند خون را کند می کند. جو نسبت به برنج برای قند خون مفیدتر است. علاوه بر آن کاهش دهنده کلسترول نیز می باشد.


*هر ۴ ساعت یک فنجان چای سیاه بخورید. محققان دریافته اند مصرف روزی ۵ فنجان به مدت ۳ هفته، میزان کلسترول را در افرادی که کلسترول آن ها کمی بالا بود، کاهش داد. *مصرف روزانه یک فنجان میوه توتی، در کاهش فشار خون و افزایش کلسترول مفید است.


*مصرف روزی ۱۰ تا ۳۰ گرم فیبر قابل حل، کلسترول مضر را ۱۰ درصد کاهش می دهد. توجه داشته باشید مصرف بیش از حد فیبر نفخ ایجاد می کند.


*با اتخاذ رژیم غذایی مناسب و افزایش میزان فعالیت می توان میزان کلسترول خون را به حدی کاهش داد که به دارو نیازی پیدا نکنید. *نصف قاشق غذاخوری پودر دارچین به قوری چای اضافه کنید. مصرف روزی نصف قاشق غذاخوری دارچین، کلسترول مضر را در مبتلایان به دیابت نوع ۲ ، ۳۰ درصد کاهش می دهد.


*نتایج بررسی ها نشان می دهد، کورکومین موجود در زردچوبه کلسترول خون را کاهش می دهد. کافی است کمی روغن را داغ کنید، به آن یک قاشق غذاخوری زردچوبه ، کمی نمک و مقدار ی فلفل سیاه که میزان جذب کورکومین را افزایش می دهد، اضافه کنید.


پس از یک دقیقه تفت دادن، ادویه ها را به غذای سبزیجات خود اضافه کنید. *مصرف روزی ۲ قاشق غذاخوری روغن زیتون به مدت یک هفته، میزان کلسترول مضر را کاهش و میزان آنتی اکسیدان خون را افزایش می دهد.


*پیتزای سبزیجات سفارش دهید. اگر پیتزای گوشتی مصرف می کنید، به جای گوشت قرمز، مرغ، گوشت کم چرب یا میگو یا ماهی سفارش دهید.


*هفته ای چهار بار به مدت ۲ تا ۴ دقیقه از ورزش های هوازی استفاده کنید. این روش به خصوص در مواردی که فرد دچار استرس شدید شده است، می تواند مفید باشد.


*در صورت نیاز به داروهای کلسترول طبق دستور پزشک عمل کنید. *روغن زیتون یا کانولا را جایگزین کره کنید.


*روزهایی که سالاد روی میز ندارید، تکه ای میوه را به وعده غذایی خود اضافه کنید. *سعی کنید در تهیه سوپ از سبزیجات مختلفی استفاده کنید.


*از طریق فعالیت های روزانه مانند باغبانی، جاروکشی و... روزانه ۲ هزار گام بردارید.


*اگر از پیاده روی خسته شده اید، سعی کنید یک همراه پیدا کنید یا این که مسیر جدیدی را انتخاب کنید.


*میزان استرس خود را با انجام سرگرمی هایی مانند نقاشی و نوشتن پایین بیاورید.

*جوانه یا دانه کتان را به سالاد و ماست اضافه کنید.

منبع: خراسان

هر مرد باید 4 زن داشته باشد! ..بررسی ادعای عجیب پروفسور باهر

.
بررسی ادعای عجیب پروفسور باهر
 

پروفسور «باهر»، جامعه‌شناس و بنیان‌گذار رفتارشناسی در ایران است. او متخصص برگزاری سمینارها و نشست‌های عجیب و غریب در حوزه‌های مختلف و به‌ویژه روابط زناشویی است. آخرین نمونه از این دست همایش‌های پروفسور باهر همایش طلاق درمانی است که در حال برگزاری است. بهانه گفت‌وگوی ما با پروفسور باهر اما رویت یک تیتر در فهرست مقاله‌های او بود: «هر مرد باید 4 زن داشته باشد!» این تیتر به لحاظ روزنامه نگاری جذابیت بالایی داشت. این موضوع بهانه‌ای شد برای گفت‌وگویی کوتاه اما جالب با پروفسور باهر



  • در بین عنوان مقالات شما چند تیتر دیده می‌شود که خیلی جالب به‌نظر می‌رسند. می خواهیم رویکرد و نظر شما را راجع به این موضوعات بدانیم. برای مثال عنوان هر مرد باید 4 زن داشته باشد این یعنی چه؟ شما واقعا معتقدید، هر مرد باید 4 زن داشته باشد؟!
نه، آن فقط عنوان مقاله است. منظور این است که هرمرد باید تکفل 4 زن را برعهده بگیرد. در واقع از نظر من هر مرد را 4 زن می‌سازد.
  • این 4 زن چه افرادی هستند ؟
مادر، خواهر، دختر و همسر. یک مرد را باید 4 زن چکش کاری کنند تا بشود یک آقا. این 4 زن باید در زندگی یک مرد وجود و حضور داشته باشند تا یک مرد نرمال و عادی باشد.
  • یعنی چه، یعنی اگر مردی خواهر یا دختر ندارد، آقا نیست؟
نه، قطعا کم دارد. وجود نداشتن هر کدام از این 4 زن می‌تواند در زندگی روحی و عاطفی و از طرفی در زندگی اجتماعی فرد اخلال ایجاد می‌شود.
  • مصداق و نمونه این کمبود‌ها در کدام رفتارها دیده می‌شود؟
اصولا یک مرد باید از 4 طرف و با 4 روان شناسی مختلف حمایت شود و اگر هرکدام از این‌ها کم باشد، مشکلی پیش می‌آید. شما ببینید چرا عروس و مادر شوهر باهم مشکل دارند؟ به این دلیل که می‌خواهند، مرد را بالانس کنند و این مشکل طبیعی است.

مثلا مردی که مادر ندارد، همسرش هرچه توانسته زور گفته و این مرد هم قبول کرده ولی اگر هرکدام از این‌ها حضور داشته باشند آن‌ها با هم مشکل دارند و مرد رفتاری متعادل پیدا می‌کند.

هرچیزی که در هستی است، حکمت خودش را دارد. وجود هر چیزی از نظر پروردگار لازم است. از دیدگاه هنرمند، مجسمه موسی (ع) و فرعون یک اندازه اهمیت و قیمت دارند ولی عده‌ای، یکی را می‌گذارند بالای ستون و عده‌ای دیگر آن یکی را می‌شکنند. هر چه در هستی است، حکمتی دارد و ما باید حکمت آن را متوجه شویم.
  • با این اوصاف مردی که ازدواج نکرده و طبیعتا دختری ندارد، خواهری نداشته و مادرش را هم از دست داده چه وضعیتی پیدا می‌کند؟
مطمئنا این افراد خیلی مشکل پیدا می‌کنند. این افراد در دوران میانسالی و کهولت به‌شدت دچار افسردگی و انزوا می‌شوند و در دوران جوانی هم به‌شدت دیکتاتور هستند. این افراد به هیچ عنوان بالانس نیستند و تعادل ندارند.

ولی همه ما در اطراف مان زنان زیادی وجود دارند.

همه ما در طول زندگی‌مان زنان زیادی را دیده‌ایم ولی این‌که کدام تاثیر‌گذار بوده است و این‌که ما نسبت به کدام یک از آن‌ها تعهد داشته‌ایم مهم است.
  • با این شرایط شما در مشاوره‌های‌تان حتما به همه توصیه می‌کنید که ازدواج کنند؟
بله مکرر پیش آمده که به افراد توصیه می‌کنیم که این اتفاق بیفتد. در یکی از مراجعات، خانمی که تحصیلات حوزه را به پایان رسانده بود، برای مشاوره پیش من آمد که پس از شنیدن صحبت‌های او، توصیه کردم که ازدواج کند و پس از چند هفته تماس گرفت و گفت، ازدواج کرده‌. در بسیاری از موارد ازدواج درمان بسیاری از نابسامانی‌ها و مشکلات روحی و روانی است.

ما نمی‌توانیم منکر قوای 4گانه وجودمان شویم که قوه شهوت هم جزو همین‌هاست که باید در مسیر صحیح، ابراز و کنترل شود. این نیرو در تمام موجودات زنده وجود دارد، حتی در میان معصومین و پیامبران هم به‌عنوان انسان‌های برگزیده وجود داشته است و البته این تضاد میان زن و مرد هم در همه زمان‌ها وجود داشته.
  • این مسئله به قدری مهم و اساسی بوده که راجع به آن 4 آیه در قرآن خطاب به پیامبر(ص) آمده است. در موضوعی که بین پیامبر (ص) و زنانش پیش آمده بود خدا می‌فرماید، تو برای راضی کردن زنانت تصمیم گرفته‌ای حلال خدا را بر خودت و دیگران حرام کنی؟
در هر حال باید گفت این حالت به‌صورت طبیعی در بین تمام موجودات زنده جاری و ساری است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت یا از بین برد. در مورد یک گلدان هم می‌توان دید اگر نسبت به آن بی‌تفاوت باشی از بین می‌رود ولی اگر در محلی قرار بگیرد که مورد توجه و مهربانی است شاداب‌تر و سرحال‌تر می‌شود. این مسئله در میان حیوانات هم صدق می‌کند. برای مثال در مرغداری‌های بزرگ هم برای این‌که مرغ‌ها راحت‌تر و بهتر تخم بگذارند، تصویر بزرگی از یک خروس در معرض دید مرغ‌های تخم‌گذار قرار می‌دهند. این تاثیر روی نبات و حیوان دیده می‌شود پس چطور می‌توان آن را در مورد انسان نادیده گرفت؟
تمام موجودات زنده حتی جن، زوجیت دارند و فقط ملائک از این مسئله مستثنا هستند و ما به‌عنوان انسان باید آن را قانونمند کنیم. یعنی نه افراط باشد و نه تفریط، نه تارک‌الدنیا باشیم مثل بعضی از پیروان کلیسا که ازدواج را ممنوع اعلام می‌کنند و نه مثل بعضی از مواردی که می‌بینیم منجر به بی‌بند و باری‌های جنسی می‌شوند. باید حد متعادل هرکدام از این غرایز رعایت شوند و در کنترل باشند. هر آنچه در وجود ما نهاده شده است لازم بوده و مفید است، بنابراین آن‌هایی که می‌گویند نفس را باید کشت اشتباه می‌گویند بلکه باید آن را مهار کرد و در اختیار گرفت، اگر لازم بود تا کشته شود، خداوند آن را می‌کشت و اصلا اینگونه آدم را خلق نمی‌کرد.



  • در نسل جوان به‌دلیل سست شدن سنت‌ها یا الگوبرداری از غرب، متاسفانه تمایل به ازدواج کم شده است و در مواردی می‌بینیم که بیشتر به‌عنوان هم‌خانه به زندگی ادامه می‌دهند، نظر شما در این مورد چیست؟ آیا این مدل زندگی می‌تواند تامین‌کننده نیازهای 2طرف به هم باشد یا نه؟
به‌نظر من تازمانی که تمام موارد و لوازم این زندگی رعایت شود و در آن هرزگی رخ ندهد، همان زندگی مشترک است. در امر ازدواج لفظ عقد مهم نیست مثل هر عقد دیگر مثل عقد بیع که همان خرید و فروش است. هیچ کس زمان خرید و فروش عقد بیع را نمی‌خواند. برای مثال شما یک ساعت برای فروش دارید و من آن را به قیمت 500 تومان می‌خرم. پول را می‌دهم و ساعت را می‌گیرم بدون آن‌که عقد معامله را خوانده باشیم.

در امر ازدواج هم همین طور است. اگر تعهدی نباشد این عقد هم نمی‌تواند او را پایبند کند. این موارد مهریه و عقدنامه‌های پیچیده و بگیر و ببند، ازدواج را سخت  و ناپایدار می‌کند. همین‌هاست که ازدواج را از یک کار «دلی» به یک کار «گِلی» تبدیل می‌کند. آدم‌ها باید از نظر قلبی یکدیگر را بخواهند و اگر از روی ترس و اجبار باشد هیچ فایده‌ای ندارد. مثل مواردی که در گذشته بوده که بچه‌ها را از بدو تولد به عقد هم در می‌آوردند و وقتی بزرگ می‌شدند، بدون این‌که بخواهند مجبور بودند با هم زندگی کنند. تصور من این است که کم‌کم راه‌حل‌های انسانی برای این مورد پیدا می‌کنند.  متاسفانه امروز می‌بینیم زوج‌ها باهم زندگی می‌کنند ولی دچار طلاق ذهنی‌هستند. نسل اول که پدران و مادران ما هستند به همین شیوه اجباری و انتخاب بزرگ‌ترها تن دادند و زندگی کردند، نسل دوم دچار این مشکلات هستند و طلاق‌های ذهنی و جسمی دارند ولی نسل سوم یک شیوه جدید را پیدا کرده به‌عنوان همزیستی مسالمت‌آمیز.



  • آیا زندگی مشترک بین 2 نفر به تضمین و پشتوانه‌ای نیاز ندارد و هرکدام از طرفین که احساس کرد خسته شده یا نیاز به تنوع و تغییر دارد می‌تواند زندگی مشترک را تمام کند؟ یعنی یک مرد می‌تواند پس از گذشت یک سال، 2سال یا 5 سال و بعد از تمتع از زن می‌تواند او را بدون هیچ عذر و بهانه‌ای رها کند؟
اشکال از همین جا شروع می‌شود؛ آیا زن در این زندگی تمتعی نبرده است؟ مشکل اینجاست که ما برای زن نرخ تعیین می‌کنیم در صورتی که زن هم در این ماجرا یک طرف قضیه بوده است.  شما ببینید ساختمان بتن آرمه در مقابل زلزله مقاوم‌تر است یا ساختمان اسکلت فلزی؟ مسلما ساختمانی با اسکلت فلزی با زلزله کمی تکان می‌خورد بعد می‌ایستد ولی بتن ترک بر می‌دارد و می‌ریزد.

همین شروط و تعهدات سنگین و مهریه‌های نجومی باعث شده بنیان خانواده مثل بتن آرمه در مقابل مشکلات انعطاف نداشته باشد و بریزد. انعطاف در هستی قاعده است به همین دلیل در اسلام گفته می‌شود تساهل و تسامح، یعنی گذشت کنید و راحت بگیرید. دلیل آنکه زن و مرد برای طلاق تلاش می‌کنند این است که زن و مرد هیچ کدام حاضر نیستند ذره‌ای از موقعیت و خواسته‌ای که دارند پا عقب بگذارند و همین اصرار بر موقعیت و خواست‌شان است که زندگی‌شان را سست می‌کند یعنی حاضرند تجرد را تحمل کنند، زهر طلاق را بچشند و دربه دری بچه‌های‌شان را ببینند ولی ذره‌ای از موقعیت خودشان عقب ننشینند.
  • آیا جایگزینی وجود دارد که مردی که خواهر ندارد یا مادرش را از دست داده بتواند این کمبود را جبران کند؟
بله، هستند افرادی که می‌توانند این جای خالی را پر کنند. من همیشه در کلاس‌ها و صحبت‌هایم گفته‌ام پشت سر هر مرد موفق، 4 زن ایستاده‌اند لزوما تنها همسر او نیست. همیشه افرادی هستند در اطراف ما که بیشتر و بهتر از خواهر به ما کمک کرده و دست‌مان را گرفته اند، این افراد می‌توانند جای خالی خواهر نداشته را برای ما بگیرند، ولی در مورد مادر این مسئله کمی سخت‌تر است. خانم‌ها اگر در بعد شخصیت مورد توجه قرار بگیرند بسیار موثرتر خواهند بود.
  • چرا 4 نفر و نه بیشتر! آیا دلیل خاصی وجود دارد؟
بله، هرکدام از این نقش‌ها روان‌شناسی خاص خودشان را دارند و بخشی از نیاز‌های ما را برطرف می‌کنند. برای مثال رابطه بین مادر و فرزند از یک جنس است و رابطه خواهر و برادری از جنس دیگر و همین تفاوت‌ها باعث می‌شود انسان در جهات مختلف رشد پیدا کند.

شما در مراوده با همسرتان نیازهای جنسی و غریزی‌تان را برطرف می‌کنید و برای برطرف کردن نیاز‌های عاطفی، عرفانی و روانی به 3 منبع دیگر احتیاج دارید. هرچند ممکن است همسرتان بتواند در این نقش‌ها هم موثر باشد ولی در جایی این بازی نقش‌ها به نهایت می‌رسد و فرد از اجرای آن خسته می‌شود.

رابطه عرفانی مقدسی که می‌تواند تو را در نهایت به خدا برساند رابطه بین شما و مادرتان است. تنها زنی که بدون هیچ چشمداشتی به تو عشق می‌دهد بدون آن‌که نفعی برایش داشته باشی، مادر است. می‌توان گفت در خاک مادر و در افلاک خداوند است که بی‌چشمداشت به تو عشق می‌دهد. خواستن بدون توقع را می‌توان در وجود مادر دید؛ حتی اگر بد هم هستی باز هم عزیزی صد بار اگر توبه شکستی بازآ.
با مادر دعوا می‌کنی ولی باز هم بر می‌گردی به آغوش او، برای آرامش روانی بازهم به دامن مادر پناه می‌بری. حتی افرادی که مادرشان هم فوت کرده در مواقع گرفتاری به عنوان مددو یاری خواب مادر را می‌بینند.
  • در مورد زنان هم همین‌طور است؟
بله؛ در مورد زن هم همین‌طور است. یک خانم به 4 مرد نیاز دارد تا کامل شود.
  • پس با این تعاریف شما با تک فرزندی مخالف هستید چون در این صورت یکی از این 4 عضو ناقص می‌شود.
باهر: بله؛ از نظر توازن و تعادل 2دختر و 2 پسر تعادل و توازن را برقرار می‌کنند ولی در جامعه و مشکلات امروز یا 2 فرزند باید باشد یا اصلا بچه‌ای نباشد. 2 بچه با فاصله 3 یا 4 سال مناسب است.

اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir