بایگانی مطالب خواندنی  جالب..
بایگانی مطالب خواندنی  جالب..

بایگانی مطالب خواندنی جالب..

انهدام طبقه متوسط در ایران!

تنها دولت اصلاحات به مطالبات طبقه متوسط توجه کرد

انهدام طبقه متوسط در ایران!

کدخبر: 473131
دیوار بلند چین، زمانی احداث شد که کشور باستانی چین در معرض حملات پی در پی اقوام صحراگرد قرار داشت. در واقع این دیوار ساخته شد تا میان طبقه مسلط چین که از توانایی‌های مالی، نظامی، سیاسی و... برخوردار بودند و طبقاتی که در جایگاه پایین‌تری از هرم قدرت قرار داشتند، حایلی ایجاد شود.

 پس از احداث این دیوار بود که حاکمان چین با استفاده از ظرفیت‌های دیوار، بخشی از نیازهای معیشتی، رفاهی و... اقوام مهاجم را تامین می‌کردند تا کمتر فکر حمله به سرزمین اصلی را پیدا کنند. نمونه مثالی دیوار چین، نمادی است از مجموعه تحولاتی که یک جامعه با بهره‌مندی از طبقه متوسط می‌تواند به آن دست پیدا کند. در واقع طبقه متوسط در هر جامعه‌ای حامل ارزش‌های جامعه است؛ طبقه‌ای که مانند حایلی، ارزش‌های جامعه را از یک بخش به بخش دیگر انتقال می‌دهد. در واقع خرابی، ویرانی یا فروریزی این دیوار، جامعه را با تکانه‌های متعددی روبه‌رو می‌سازد و میدان رویارویی طبقات محروم جامعه با طبقه مسلط را شکل می‌دهد. طی سال‌ها و دهه‌های اخیر طبقه متوسط جامعه ایرانی با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو بوده است. هر دولتی که روی کار آمده است، تلاش کرده بر سنگینی وزن مشکلات این طبقه بیفزاید و حجم معضلات آن را بیشتر کند. در این یادداشت، تلاش شده وضعیت نظام طبقاتی ایران تشریح شود.

1) یکی از تبعات عینی، گسترش فقر در هر جامعه‌ای در نظام طبقاتی نمایان می‌شود. در واقع مشکلات اقتصادی و معیشتی اخیر کشورمان، باعث شده تا دامنه وسیعی از اقشاری که پیش از این ذیل طبقه متوسط جامعه ایرانی دسته‌بندی می‌شدند، وارد دایره طبقات محروم جامعه شوند. اما برای تحلیل نظام طبقاتی ایران لازم است نگاهی به تاریخ جامعه ایرانی (حداقل در دوران معاصر) بیندازیم تا تحولات طبقاتی کشور را درک کنیم. در طول تاریخ، ایران به همان اندازه که یک کشور تاریخی بوده، یک کشور طبقاتی نیز محسوب می‌شده است. یعنی از گذشته، ایران جامعه‌ای قلمداد می‌شده که طبقات متعددی داشته است. در اکثر مواقع این کشور از 3ساحت طبقاتی برخوردار بوده است. یک طبقه «برخوردار و مسلط»، طبقه «ندار و محروم» که برای امرار معاش، کار و دارایی خود را به فروش می‌رسانده و در میان این دو طبقه دارا و ندار، یک « متوسط» نیز وجود داشته که همواره ارزش‌های متعالی جامعه را حمل می‌کرده و منشا تحولات زیربنایی بوده است. به همین دلیل نیز تحولات رخ داده در ایران همواره رنگ و بوی طبقاتی داشته است. 

2) در دوران معاصر دو انقلاب مهم ایران که یکی انقلاب مشروطه و دیگری نیز انقلاب اسلامی سال57 است، هر دو موقعیت طبقاتی داشته‌اند. در انقلاب مشروطه، طبقه متوسط جامعه با همراهی طبقه مسلط و حاکم (ملاکان، صنعتگران و...) دست به انقلاب زدند. در انقلاب سال57 نیز طبقه متوسط با همراهی طبقه‌های محروم جامعه، دگرگونی عظیمی را در ابعاد و زوایای گوناگون ایجاد کردند. در واقع نقطه مشترک هر دو تحول (مشروطه و انقلاب اسلامی) حضور طبقه متوسط است که جرقه دگرگونی‌های عظیم سیاسی، اجتماعی و... را می‌زند. این درکی است که من از تحولات تاریخ معاصر دارم که البته کمتر مورد توجه راویان رسمی تاریخ معاصر قرار دارد. اغلب راویان تاریخ معاصر، انقلاب اسلامی را انقلابی عمومی معرفی می‌کنند که همه ملت در آن مشارکت داشتند و ارزش‌ها و آرمان‌هایی عمومی در این دگرگونی مطرح شده است. در صورتی که من معتقدم، فرق است بین افرادی که کنشگری می‌کنند یا ارزش‌ها را پایه‌ریزی می‌کنند و تحول می‌آفرینند با افراد و جریاناتی که در مرحله پایانی انقلاب به قطار حرکت کرده می‌پیوندند. بر اساس این تعاریف است که در دوران انقلاب سال 57، از یک طرف مساله «نان، مسکن و آزادی» مطرح می‌شود، از طرف دیگر شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» طنین‌انداز می‌شود و نهایتا «عدالت، برابری و عدل علی (ع)»، شکل می‌گیرد و مثلثی از مطالبات مردم در ایام انقلاب را تصویرسازی می‌کند. در همه این گزاره‌ها، ابتدا مساله بهبود شاخص‌های اقتصادی سپس مساله برابری و عدالت و نهایتا نیز مقوله استقلال مطرح است. یعنی موضوعاتی چون تولید ثروت و انباشت ثروت در گفتمان انقلاب اسلامی جایی ندارند. به این دلیل است که بلافاصله پس از ظهور انقلاب اسلامی، طبقه برخوردار جامعه حذف می‌شود. ابتدا شاه می‌رود و سپس سایر اقشار مسلط در نظام سیاسی سابق، کشور را ترک می‌کنند و گروه جدیدی ساختار مسلط در نظام سیاسی جدید را شکل می‌دهند. 

3) وقتی کشوری با چنین طبقه متوسط قدرتمندی روبه‌رو  است که در کمتر از یک قرن می‌تواند، دو دگرگونی عظیم سیاسی و اجتماعی ایجاد کند، هر تحول و تغییری در طبقه متوسط سرنوشت جامعه ایرانی را نیز دچار تغییر می‌سازد. به همین دلیل است که پس از انقلاب - برای اینکه انقلاب اسلامی با تکانه‌های تازه مواجه نشود- تلاش شده تا طبقه متوسط دستکاری شده، با فشار مواجه شود یا در خوشبینانه‌ترین حالت مورد بی‌توجهی قرار بگیرد. این رویکرد در تمام دولت‌های پس از انقلاب، تجربه شده و هر دولتی این روند را تکرار کرده است. عموم دولت‌های پس از انقلاب، بی‌اعتنا، معارض یا دشمن طبقه متوسط بوده‌اند. این روند نه تنها در ایدئولوژی و کلام دولت‌ها، بلکه در اعمال سیاست‌های اجرایی نیز 

مشاهده می‌شود.  در واقع رشد و عدالت بیشتر مورد توجه دولت‌ها بوده است تا مفاهیمی چون دموکراسی، جامعه مدنی و توسعه پایدار. مساله رشد برای طبقات مسلط و برخوردار دارای اهمیت است و مقوله عدالت نیز به نفع طبقات محروم جامعه وارد گفتمان دولت‌ها شده. اما مسائلی چون دموکراسی، نظم، اخلاق، جامعه مدنی کمتر مورد توجه دولت‌ها و اساسا نظام حکمرانی بوده است. تنها دولت اصلاحات بود که این مفاهیم را به نفع طبقه متوسط جامعه وارد گفتمان خود کرد. البته این دولت نیز با بیشترین هجمه‌ها از سوی گروه‌های تمامیت‌خواه و متعصب روبه‌رو شد.

4) اما مباحثی چون تبعات تحریم، ضرورت انباشت ثروت، مقوله ازدیاد جمعیت و... که در دوران جدید مطرح شده، هزینه جامعه را بالاتر برده است. تصمیم‌سازان و مسوولان جامعه وقتی با کاهش منابع موجود روبه‌رو شدند در یک حرکت انتحاری، مطالبات طبقه متوسط را کاملا کنار گذاشته‌اند و منابع موجود را به نفع طبقات دارا و فقیر جامعه گسیل کردند. در واقع این توزیع ثروت از یک طرف به نفع طبقات دارا و از سوی دیگر در راستای خواسته‌های طبقات محروم با این هدف صورت گرفته است که از گسترش نارضایتی‌های طبقات محروم جلوگیری کنند. مدیران جامعه ظاهرا به دنبال آن هستند که از یک طرف رضایت توده را جلب کنند و از سوی دیگر، مشکلات امنیتی و اجتماعی احتمالی آینده را به تاخیر بیندازند. در این میان کمتر به نیازهای مدنی، حزبی و زیست جامعه متوسط توجه شده است. در کنار این بی‌توجهی‌ها، مشکلات تحریمی، گسترش فقر و کاهش درآمد سرانه باعث نحیف‌تر شدن طبقه متوسط شده است. در واقع طبقه متوسط از هر طرف تحت فشار قرار گرفته و دچار هجمه‌های پیاپی شده به گونه‌ای که احساس می‌کند حیاتش در خطر قرار گرفته است.

5) پرسشی که با این توضیحات ممکن است، مطرح شود، آن است که خروجی این شرایط چیست؟ وقتی طبقه متوسط، دامنه اثرگذاری خود را از دست می‌دهد و از حیز انتفاع خارج می‌شود، تعارضات طبقاتی فزاینده‌ای ایجاد می‌شود که آینده جامعه را به مخاطره می‌اندازد. چرا این حرف را می‌زنم؟ به این دلیل که بقای هر جامعه پویایی به ترکیب دموکراسی، نظم و اخلاق وابسته است. برخلاف بسیاری از تحلیل‌ها، حتی توسعه و پیشرفت نیز برآمده از دموکراسی‌خواهی، نظم و اخلاق است. بدون این 3گانه هیچ کشور پیشرفته‌ای به کرانه‌های توسعه، دست پیدا نمی‌کرد. این در حالی است که برخی افراد در جامعه ایرانی، توسعه را پیش نیاز هر حرکتی ارزیابی می‌کنند که البته اشتباه است. این طبقه متوسط است که حافظ دموکراسی، نظم و اخلاق است. نحیف شدن طبقه متوسط باعث می‌شود، همه ارزش‌های متعالی جامعه در مسیر اضمحلال قرار بگیرد و ارتباط طبقه الیت جامعه با طبقات محروم جامعه قطع ‌بشود. با کوچک شدن طبقه متوسط، حساسیت‌های اخلاقی، فرهنگ، فعالیت‌های مدنی، دموکراسی‌خواهی و...کاهش پیدا می‌کند و جامعه دیگر دغدغه‌ای برای رشد فرهنگی و اخلاقی ندارد. به عبارت روشن‌تر، چنین جامعه‌ای دچار میرایی می‌شود و زایش خود را از دست می‌دهد. در جامعه امروز ایرانی، جدای از مشکلات ریشه‌ای چون فقر، نداری، بیکاری و سایر آسیب‌های اجتماعی، یک معضل بنیادین وجود دارد که عدم توجه به آن چشم‌انداز آینده این کشور را تیره و تار می‌سازد . اینکه اخلاق در جامعه ایرانی بسیار به حاشیه رانده شده، بسیار خطرناک است. این بی‌اخلاقی‌ها را نه تنها در حوزه‌های سیاسی، جناحی و مدیریتی جامعه می‌توان مشاهده کرد، بلکه در فضای عمومی کشور و مناسبات عادی مردم کوچه و بازار نیز به عینه پیداست. این در حالی است که مردم ایران یک ملت تاریخی و ریشه‌دار هستند و همواره مسائل اخلاقی برای آنها در جایگاه ویژه‌ای قرار داشته است. باید دید چه اتفاقی در این جامعه ریشه‌دار رخ داده که ارزش‌های متعالی و اخلاقی کاهش پیدا کرده است. بدون تردید یکی از دلایل مهم این اتفاق، نحیف شدن 

طبقه متوسط است.

6) در شرایط فعلی طبقه متوسط بیشتر به دنبال آن است که خود را حفظ کند.این طبقه اثرگذار بیشتر از آنکه به فکر همسایه و همشهری و هموطن خود باشد به فکر صیانت از خود است. کمتر فرصت پیدا می‌کند تا یک بیان بلند موسیقایی، فرهنگی و اجتماعی داشته باشد. وقتی مساله طبقه متوسط حفظ خود شد، دیگر حلقه پیوندی در جامعه وجود ندارد که ارزش‌های متعالی را از طبقه متفکر و اندیشمند جامعه کسب و آن را به طبقات پایینی جامعه منتقل کند. دوستی اخیرا برای من تعریف می‌کرد که از میان 10نفر نزدیکانش، 9نفر با معضل سرقت خودروی خود مواجه شده‌اند. از سوی دیگر آمارهای مرتبط با زور‌گیری و خفت‌گیری و...در جامعه افزایش پیدا کرده است. این نوع اخبار، آلارم‌های خطر را در خصوص آینده به صدا در می‌آورند. این در حالی است که مثلا در 5 سال قبل یا یک دهه قبل این حجم از مشکلات در این حجم وجود نداشت. این اخبار برآمده از تحولاتی است که در نظام طبقاتی ایران ایجاد شده است. 

7) ماحصل این رخدادها در بلندمدت، آن است که طبقه پایینی جامعه، مهیای رویارویی با طبقات برخوردار جامعه می‌شود. مدتی قبل در خبرهای صداوسیما، فردی دستگیر شده بود که ظاهرا بدون هیچ دلیلی، خودروهای گرانقیمت و چند میلیاردی افراد در مناطق شمالی شهر را به آتش می‌کشید. زمانی که گزارشگر از این فرد سوال کرد چرا دست به این بزه زده است، گفت که می‌خواسته ناراحتی و خشم خود را نسبت به طبقه ثروتمند و قشر مسلط نمایان کند و به‌زعم خود انتقام بگیرد. شما تصور کنید اگر این رویکرد در سایر شوون جامعه گسترش پیدا کند، چه تبعاتی ممکن است ایجاد شود؟ در این صورت با یک جامعه آشوب‌زده، خشمگین، ناراحت و... مواجه خواهیم شد که رستگاری خود را در انتقام می‌بیند. به ‌طور کلی در صورتی که فشارهای موجود برای حذف طبقه متوسط تداوم داشته باشد، دیوار فرهنگی ریشه‌داری که طی سال‌ها میان طبقات مسلط جامعه و اقشار محروم جامعه ایجاد شده بود، فرو خواهد ریخت. در این هنگامه است که باید منتظر حوادث تلخی در جامعه باشیم که خسارات برآمده از آن متوجه همه ایرانیان خواهد شد. هنوز برای مقابله با این شرایط دیر نشده است؛ کافی است زمینه رشد مفاهیمی چون مردم‌سالاری، فعالیت‌های مدنی، اخلاق و...فراهم شود. همه ما فقط یک‌بار زندگی می‌کنیم و زندگی و حیاتی که صرف ترویج نظم و اخلاق نشود، بیهوده خواهد بود.

منبع: اعتماد

دخترانی‌ که بی‌شوهر ماندند، پسرانی که بی‌همسری برگزیدند.

دخترانی‌ که بی‌شوهر ماندند، پسرانی که بی‌همسری برگزیدند

دخترانی‌ که بی‌شوهر ماندند، پسرانی که بی‌همسری برگزیدند

سن یک میلیون و 300 هزار مجرد در کشور از حد متعارف ازدواج گذشته است. این آمار در حالی است که تنها 320 هزار نفر از مجردان را مردان مابقی یعنی 980 هزار نفر را زنان مجرد تشکیل می دهند. بنابراین تعداد زنان هرگز ازدواج‌ نکرده بالای سن متعارف و قبل از تجرد قطعی سه برابر مردان است.

زهرا داستانی: سال ۱۳۹۰ آغاز دهه تجرد در ایران بود. تجردی که گرچه در دهه‌های پیش نیز در ایران دیده می‌شد اما به واسطه تعداد زیاد دهه شصتی‌ها که حالا در دهه نود جوانانی در سن ازدواج بودند، این آمار رو به فزونی گذاشت. آماری که در سال ۹۰ حکایت از زندگی مجردی و تک نفره 7.1 درصد خانواده‌های ایرانی داشت.

زندگی مجردی اما تنها در یک سطح یا در یک جنسیت در ایران باقی نماند. ارقامی که وزارت ورزش و جوانان در سال 1391 اعلام کرد، از زندگی مجرد حدود ۲۵ درصد دختران خبر داد. گرچه هم در ابتدای دهه ۹۰ و هم در سال ۹۵ آمار دقیقی از زندگی مجردی دختران و پسران ایرانی وجود ندارد اما به استناد سخنان وزیر ورزش و جوانان در سال ۹۱ 30 درصد جوانان در شش کلانشهر تهران، شیراز، مشهد، اصفهان، تبریز و اهواز به تنهایی زندگی می‌کنند.

اما دلیل این انفجار چه بود؟

زندگی مجردی در ایران که به گفته بسیاری از جامعه‌شناسان به دلیل گذر از کشوری سنتی به صنعتی و سر درگمی جوانان بین باورهای سنتی درست و غلط و فشار دهکده جهانی که فضای مجازی و رسانه‌های فراملی ایجاد کرده، به وجود آماده اما فارغ بر اینها اگر بخواهید علت اصلی زندگی مجردی را در ایران جست‌وجو کنید باید سری به آمارهای کاهشی ازدواج و افزایشی طلاق در ایران و پیامد‌های منفی این امر بزنید. متأسفانه در سال‌های اخیر آمار ثبت ازدواج با روند کاهشی روبه‌رو شده، به طوری که از سال ۱۳۹۰ با رشد منفی ۹.۱ درصد و پس از آن در سال ۱۳۹۱ با رشد منفی ۱.۵ درصد و در سال ۱۳۹۲ منفی ۷.۶ درصد که در ۹ ماهه سال ۱۳۹۳ به منفی ۲.۷ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبلش رسیده است.

افزایش آمار طلاق و پیامدهای این اتفاق در ایران باعث شده بسیاری از جوانان به ازدواج بی‌رغبت شوند و آمار تجرد قطعی را در ایران بالا ببرد. به گفته اصغر نورالله زاده، مدیر عامل صندوق کارآفرینی امید در سال ۹۴ ، ۱۱ میلیون و ۲۴۰ هزار نفر در ایران مجرد مانده‌اند. او همچنین از روند افزایش آمار زنان مجرد در کشور ابراز نگرانی کرده و گفته: سهم زنان نسبت به مردان در تجرد بیشتر است. او میانگین سن ازدواج در مردان را ۲۸ سال و زنان را ۲۳.۵ سال عنوان کرده و گفته است: قریب به ۴ میلیون نفر مجرد دارای تحصیلات بالایی هستند که در این میان سهم زنان تحصیل کرده ازدواج نکرده بیشتر است.

دختران مجرد شهری رقیب دختران مجرد روستایی

شاید باورتان نشود اگر بدانید که دختران روستایی بیش از دختران شهری در معرض تجرد قطعی قرار دارند. براساس سرشماری سال ٩٠، تعداد دختران هرگز ازدواج نکرده در مناطق روستایی در همه گروه‌های سنی بیش از دو‌میلیون و ٦٥٠‌هزار نفر بوده است. 

اگر این عدد را در مقابل ٣١١‌هزار و ٥٠٦ دختر سه گروه سنی فوق در نقاط شهری قرار دهیم متوجه می‌شویم که جمعیت دختران هرگز ازدواج نکرده روستایی تقریبا نیمی از دختران هرگز ازدواج نکرده شهری است. این مقایسه می‌تواند یکی از نشانه‌های جمعیت عظیم مهاجرت مردان روستاها به شهرها باشد که فرصت ازدواج را از دختران روستایی گرفته است. در این میان استان تهران با دارا بودن یک‌میلیون و ٥٤٨‌هزار و ٦٧٣ زن هرگز ازدواج نکرده در میان دختران ١٠ تا ٥٠ سال و بالاتر در صدر این آمار قرار دارد. بعد از تهران استان‌های خراسان‌رضوی، خوزستان، فارس و اصفهان به ترتیب بیشترین تعداد دختران هرگز ازدواج نکرده را دارند. البته تعداد مردان هرگز ازدواج نکرده نیز در تهران با یک‌میلیون و ٩٨١‌هزار ٧٧٦ نفر بالاترین آمار را داشته است. البته باید توجه داشت که آمار ارائه شده مربوط به چهار سال قبل است و این امید و احتمال بسیار زیاد است که دختران این گروه‌های سنی در آستانه تجرد قطعی فرصت ازدواج را یافته و از تقسیم‌بندی هرگز ازدواج‌نکرده‌ها خارج شده باشند.

چرا آمار تجرد زنان افکار عمومی را می‌ترساند؟

طبق آمار علی‌اکبر محزون، مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال، یک‌میلیون و ۳۰۰ هزار مرد بالای ۳۵سال و زن بالای ۳۰ سال در کشور داریم که ۳۲۰ هزار نفر آنها پسر و ۹۸۰ هزار نفرشان دختر هستند. هرچند که زندگی و روابط انسان‌ها مثل این آمار خشک و بسته نیست و احتمال زیادی وجود دارد که این حدود یک‌میلیون دختر مجرد در فاصله سرشماری ٩٠ تا ٩٥ ازدواج کرده باشند، اما مسئله مهم، زنگ خطری است که به صدا درآمده است. اما چرا آمار زنان مجرد بیش از مردان مجرد برای مسئولان مورد توجه قرار گرفته  است؟ زن و مادر شدن به هم وابسته‌اند. زنان به واسطه ماهیت وجودیشان، یک وظیفه نانوشته در جامعه و جمعیت دارند که آن همین تعهد طبیعی فرزندآوری است.

تا پیش از این مادربزرگ‌هایمان میانگین ٦ تا ١٢ فرزند را تجربه می‌کردند و مادران ما تجربه میانگین داشتن ٣ تا ٦ فرزند را داشتند اما زنان این دوره گرچه که انتظار می‌رود که تعهد خود را با کاهش متناسب دوره‌اشان ادامه دهند اما تعداد قابل توجهی از آنها در سن تجرد قطعی قرار دارند. بنابراین بسیاری از کارشناسان نگرانند تا در صورت ادامه ‌نیافتن چرخه متناسب فرزندآوری نرخ باروری در کشور با افت چشم گیری روبه‌رو شود.  

در تعریف علمی به تعداد فرزندانی که هر خانم در طول دوران بالقوه باروری خود (١٥ تا ٤٩ سال) به دنیا می‌آورد را نرخ باروری می‌گویند که استناد به این تعریف می‌توانید تعداد دختران مجرد ازدواج‌نکرده اطرافتان را مرور کوتاهی کنید و ببینید که این نگرانی چقدر می‌تواند بزرگ باشد.

چرا دختران ایرانی ازدواج نمی‌کنند؟

گرچه مجرد ماندن دختران همانند مجرد ماندن پسران به دلایل بسیاری از جمله دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بستگی دارند و زنان همانند مردان ممکن است فردی هم‌سطح خود پیدا نکنند اما جامعه بیشتر به زنان انگ می‌زند. این زنان مجرد هستند که از سنی به بعد با عنوان‌هایی نظیر «ترشیدگی» مواجه هستند و حتی بسیاری از خانواده‌ها برای فرار از همین انگ، دخترانشان را به هر نوع ازدواجی مجبور می‌کنند. معمولا زنان هرگز ازدواج ‌نکرده با این انگ مواجه هستند که «اگر ایرادی نداشت حتما باید ازدواج می‌کرد». با این حال دختران امروزی سعی می‌کنند با این تفکرات مبارزه کنند. برخی از دختران بی‌مسئولیتی و خصوصیات اخلاقی مردان را دلیلی برای مجرد ماندن و ازدواج نکردن خود می‌دانند

فهیمه آزادی دختر 30 ساله ایرانی یکی از دخترانی است که در گفت‌وگو با روزنامه لس‌انجلس تایمز در تشریح علل مجرد ماندن خود گفته ‌است که «مردهای ایرانی برای ازدواج به اندازه کافی خوب نیستند!» او دختری است که پس از قطع شدن چندین رابطه، به تنهایی در آپارتمانی در جنوب تهران زندگی می‌کرد و اعتقاد داشت که به علت توسعه آموزش عالی، انتظارات زنان بیشتر شده است. او گفته: شما نمی توانید با یک مرد معمولی ایرانی ازدواج کنید که شما را محدود می کند و می گوید "کار نکن، بیرون نرو." این روزها پیدا کردن یک مرد روشنفکر ایرانی واقعا سخت است، آنها عقبتر از ما هستند. او توضیح داد که مدتی با مردی تقریبا ثروتمند که در ارمنستان تحصیل کرده بود زندگی می‌کرده اما بعد از مدتی از او جدا شده است، پس از آن مادر و پدرش از تصمیمش برای اینکه مجرد بماند حمایت کردند. خواهر بزرگتر فهیمه هم وکیلی است که یک فرزند 10 ساله دارد و از شوهر خود طلاق گرفته؛ شوهرش مخالف این بوده که این وکیل به سفرهای کاری برود.

آزادی همچنین گفته که در طول این سال ها با مردهای زیادی آشنا شده است، اما هیچ کدام از آن ها به قدر کافی مسولیت پذیر نبودند تا با آنها ازدواج کند یا بچه دار شوند: «مردهای پیرتر زنان جوان تر از من را ترجیح می دهند و جوان‌ترها هم فقط رابطه جنسی می خواهند چون فکر می کنند من قصد ازدواج ندارم و می توانم سهم پول خودم را در کافی شاپ ها بدهم!»

چرا پسران ازدواج را دوست ندارند؟

بی‌پولی، بیکاری، نداشتن خانه شخصی و تورم از یک طرف و بالا بودن مهریه و توقعات دختران ایرانی از سوی دیگر مردان را از ازدواج فراری می‌دهد. اتفاقی که به راحتی هم دختران را در تجرد قطعی قرار می‌دهد و هم پسران را.

دندان‌گرد شدن ‌دختران ایرانی پاسخی از سوی پسران مجرد به اتهام  «خوب نبودن و بی‌مسئولیتی مردهای ایرانی» است. مهرداد یکی از مردان مجردی است که در آستانه ٣٧سالگی با وجود موقعیت خوب مالی و تحصیلی ازدواج نکرده. او فوق‌لیسانس زبان دارد و رئیس یکی از شعب بانک‌های دولتی ایران است. او درباره دلیل ازدواج‌نکردنش و همچنین خوب یا بدبودن دختران و پسران  می‌گوید: «به نظرم، نه دختران و نه پسران دیگر خوب نیستند، مهم‌ترین مشکل هم شاید این است که از مسئولیت قبول‌کردن فرار می‌کنند، حتی آنهایی هم که قبول می‌کنند ازدواج کنند، از مسئولیت‌هایشان در برابر طرف مقابل فرار می‌کنند، این مسئله هم درباره دختران و هم پسران صدق می‌کند و پس در هر دو سمت پیداکردن گزینه مناسب برای ازدواج کار سختی به نظر می‌رسد.» او درباره دلیل ازدواج‌نکردنش نیز می‌گوید: «در همه این سال‌ها توقعم بالا رفته، ضمن اینکه حوصله‌ام هم کم شده و برای خودم پیله تنهایی درست کرده‌ام.»

زنان در تقابل با مردان

«شبکه‌های اجتماعی مقصرند، مجردی بهتر از متاهلی است، دختران از پسران متنفرند و پسران از دختران، خانه پدری بهتر از بی‌خانمانی دو نفره و ازدواج تنها به شرط پول» اینها تنها بخشی از نظرات و واکنش‌های مخاطبان به دلایل مجرد ماندن دختران و پسران ایرانی است. عده‌ای با ارسال نظر به خبرآنلاین به افرادی چون فهیمه آزادی و مهرداد توصیه کرده‌اند که ازدواج را برای ادامه زندگی انتخاب نکنند. عده‌ای دیگر شبکه‌های اجتماعی را مقصر اصلی این تفکرات و پذیرش زندگی مجردی در جوانان دانسته‌اند و گفته‌اند: «شبکه های اجتماعی سبک زندگی رو تغییر دادن، و خانواده ها هم در آموزش کم میذارن. الان هیچ کسی درک درستی از ازدواج نداده در کل هیچ کدوم از دخترا و پسرا طاقت تحمل همدیگرو ندارن و فکر میکنن فقط حرف خودشون باید حرف اول و آخر باشه.»

پذیرش زندگی مجردی از سوی افکار عمومی اما یکی دیگر از خواسته‌هایی و نقدهایی است که بسیاری از مخاطبان آن را با دیگران در میان گذاشته‌اند. یکی از مخاطبان نوشته است: مخاطب دیگری که خود یک دختر مجرد است، به شرایط سخت زندگی دختران مجرد در ایران اشاره کرده و نوشته است: «من زندگی مجردی دارم. کاملا شرایطش رو لمس میکنم. الان مشکل ما این نیست که چرا ازدواج نکردیم مشکل اینجاست که چرا بدون ازدواج نمیتونیم زندگی کنیم.»

مجرد ماندن نگرانی دارد؟

ازدواج‌نکردن نمی‌تواند به خودی خود نگران‌کننده باشد اما وقتی یک دختر رخ‌ندادن آن را در کنار همه محدودیت‌ها، موانع، مشکلات، کمبودها و نگرانی‌هایش می‌گذارد، اوضاع کاملا تغییر می‌کند. واقعیت این است که نگرانی درباره آینده و ترس از تنهایی تبدیل به یکی از موارد اصلی بحث میان دختران ازدواج‌نکرده یا حتی زنان مطلقه و تنها شده است و بسیاری از زنان برای فرار از این نگرانی و ترس، راه‌های مختلف، پرهزینه و حتی خطرناک را در پیش می‌گیرند. البته همین موارد برای مردان نیز صادق است. از آنجایی که جامعه ما با عرف و رفتارهایی اجتماعی عجین شده و براساس همین رفتارها و عرف‌ها مردان فرصت، امکان و راه‌های بیشتری برای تأمین نیازهای خود دارند. 

عدم ارتقای کاری یکی از پیامدهای مجرد ماندن مردان است. اتفاقی که به عنوان یکی از ابزارهای قهرآمیز که نتیجه اش تشویق مردان مجرد به ازدواج است در ایران مورد استفاده قرار گرفته؛ ابزاری که کمتر زمانی به نتیجه مورد نظر دست پیدا کرده است. محمدناصر نیک‌بخت، استاندار همدان از جمله کسانی است که به این اقدام قهرآمیز روی آورده و ضمن اعلام این خبر که 5000 کارمند مجرد در دستگاه های اجرایی فعالیت می کنند، گفته است: در تعجب هستم که کارکنان دستگاه‌های اجرایی با وجود شاغل بودن چرا از امر ازدواج اجتناب می‌کنند؟! بنابراین از این پس کارمندان مجردی که قراردادی هستند را پیمانی نخواهیم کرد و اگر پیمانی باشد رسمی نمی‌شوند.

 مجرد ماندن برای هر دو گروه یک بحران روحی، روانی و حتی جسمانی است. با این حال در جامعه کنونی ما دختران نگرانی بیشتری نسبت به مجرد ماندنشان دارند. به ‌عبارتی بیشتر دختران به‌خصوص آنهایی که تصمیم به زندگی منفک از خانواده خود را می‌گیرند، فارغ از انواع عارضه‌های جسمی و روحی و روانی نوعی نگرانی از آینده و ترس از تنهایی دارند که نمی‌توانند با آن کنار بیایند و ممکن است همین نگرانی و ترس در آنها تبدیل به بیماری‌های دیگری شود.

ترس‌هایی که به گفته ناهید خداکرمی، رئیس کارگروه بهداشت معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری و رئیس انجمن مامایی بین دختران کم ‌سن‌ و سال تنها و دختران و زنانی که از سن ازدواجشان گذشته مشترک است. او می‌گوید این حس بین آقایان تنها و ازدواج‌نکرده هم وجود دارد.

علت چیست؟ چه باید کرد؟

او مسئله عدم ازدواج، گسترش روابط غیر از ازدواج، کاهش فرزندآوری، افزایش سن ازدواج و تمایل‌نداشتن به آن و بسیاری از مشکلات دیگر را زنجیره‌وار به هم متصل دانسته و بیان کرده است: باید بدانیم همه اینها به اشتغال و بیکاری و تحصیلات و میزان محدودیت‌ها و آزادی‌های جوانان در جامعه ربط داشته و دارد. او می‌گوید مهاجرت‌ها و مسائل مالی خانواده‌ها و امید و ناامیدی بین جوانان را باید در نگاه آنها به آینده بررسی کرد. بسیاری از جوانان به‌دلیل همین نداشتن امید به آینده و نداشتن برنامه‌ای برای آینده خود را وارد رفتارها و اقداماتی پرخطر و پرهزینه می‌کنند و برایشان نتایج این اتفاقات مهم نیست و این نگران‌کننده‌ترین اتفاق درباره جوانان یک کشور است. او به نتایج بررسی‌های جهانی اشاره می‌کند و می‌گوید: در جوامعی که شادی و نشاط اجتماعی و فردی بالاست و امید به آینده فرد و خانواده تا حد زیادی وجود دارد، تمایل به ازدواج بیشتر و نرخ باروری هم بالاست و بالعکس در جوامعی که مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و... وجود دارد، این شاخص‌ها هم افت می‌کند.

خداکرمی در رابطه با تجرد و احساس ترس در مردان نیز گفته: افزایش سن ازدواج یا هرگزازدواج‌نکردن درباره مردان هم نگران‌کننده است اما از آنجایی که مردان از نظر عرفی و اجتماعی و البته جسمی فرصت بیشتری برای دامادشدن دارند نگرانیشان کمتر است. درعین‌حال جامعه ما از شدت نگرانی درباره ازدواج‌نکردن در سنین بالاتر دچار هیجان ازدواج دختران و پسران در سنین کمتر از سن ازدواج شده است و به‌همین‌دلیل شاهد افزایش ازدواج‌های کمتر از ٢٠ساله‌ها هستیم که همین موضوع خود شروع یک اتفاق ناگوار دیگر است.

رئیس کارگروه بهداشت معاونت زنان و خانواده ریاست‌جمهوری تأکید دارد ارگان‌های مسئول در امر سلامت جسم و روان و نیز ارگان‌های متولی درباره مسائل اشتغال و شادی و نشاط و تحصیل و... همراه با هم مدیریت کنترل اجتماعی را اجرا کنند که البته مبنای آن نباید اقدامات قهری باشد. او گفته است که باید سیاست‌های جداسازی دختران و پسران در سن ازدواج از یکدیگر را اصلاح کنیم و بدانیم که بهتر است دختران و پسران قبل از ازدواج با یکدیگر آشنا شوند. در این شرایط است که آنها می‌توانند اولا اقدام به انتخاب کنند و درعین‌حال با خصوصیات جنس دیگر آشنا شوند.   


روایت زندگی  زنانی که به تنهایی روزگار می‌گذرانند


در فرهنگ واژگان فارسی برای زنانی که تنها زندگی می‌کنند واژه به‌خصوصی نداریم. با این حال برخی از زنانی که تنها زندگی می‌کنند بیوه هستند. بیوه را در فرهنگ دهخدا معادل غریب و تنها می‌بینیم. زنی که شوهرش فوت شده یا او را طلاق داده باشد. زن مطلقه، زن بیشو یا بی‌شوهر نیز همین معنا را دارند با این حال «یالغوز» در فرهنگ عامیانه تهرانی به مردی گفته می‌شود که تنها زندگی می‌کند. عزب را هم به مرد و زن تنها می‌گویند اما کاربرد آن بیشتر برای مردان رایج است تا زنان.

 به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، در غیاب واژگانی که تنهایی زنان را خارج از وابستگی آنها به شوهر تعریف کنند این‌روزها در واژگان رسمی به زنانی که تنها زندگی می‌کنند و خرج زندگی خود را به دوش می‌کشند، «زنان خودسرپرست» می‌گویند. بیوه، مطلقه، عزب یا خودسرپرست، فرقی ندارد تمام این واژگان برای توصیف زنان مجرد هستند. زنانی که به تعریف دهخدا تنها و بی‌همسرند و طالب تنهایی و گوشه‌نشینی. واژه مجرد با اینکه در عالم عرفان از بریدن از دنیا می‌گوید با این حال ناظم‌الاطبا حالت تجرد را بطور کلی تنهایی تعریف می‌کند و بعد گوشه‌نشینی. اما زنان خودسرپرست یا همان زنانی که به تنهایی زندگی می‌کنند در آخرین آمار سرشماری عمومی و مسکن سال 95 بیشتر از مردان تنها هستند، یعنی 4/66 درصد خودسرپرستان زن هستند و 6/33 آنها مرد. طبق اعداد و ارقامی که مرکز آمار به دست می‌دهد از سال 85 تا سال 95 تعداد خانواده‌ها با سرپرست مرد 1/34 درصد رشد داشته است اما این رشد برای زنان سرپرست خانوار 6/86 درصد بوده است. در کنار این افزایش چشمگیر آمار از افزایش قابل‌توجه دیگری نیز خبر می‌دهد: نسبت زنان خودسرپرست به زنان سرپرست خانوار از سال 85 تا 95 رشد حدود 70 درصدی داشته است. اعداد به وضوح می‌گویند در پس ساختمان‌های شهر زنانی هستند که به تنهایی زندگی می‌کنند و بار زندگی را به دوش دارند و تعداد آنها هم رو به افزایش است. اما این زنان چه تجربه زیسته‌ای دارند و آیا به اجبار تنها زندگی می‌کنند یا این شیوه زیست را به اختیار گزیده‌اند، چه فرصت‌ها و تهدیدهایی را در برابر خود می‌بینند و اگر اوضاع به روال دیگری بود، آیا باز هم تنها زندگی می‌کردند. در این گزارش گفت‌وگویی داریم با چند زنی که تنها زندگی می‌کنند. در ادامه نیز همین مساله را از زبان مشاوران املاک خواهیم شنید.

یک تخت خالی و شش گربه

«تجرد قطعی» یعنی زنان و مردانی که دیگر امید به ازدواج ندارند و احتمال زوجیت در بین آنان بسیار کم شده است. با اینکه در شاخصی به نام «عمومیت ازدواج» بازه ازدواج تا پنجاه سالگی تعریف شده است و طبق این شاخص افراد تا این سن دست‌کم یک‌بار ازدواج کرده‌اند، با این حال شانس ازدواج در سنین پنجاه سالگی به حداقل می‌رسد و زنان و مردان در این سن فرصت چندانی برای تشکیل خانواده ندارند و از این سن به بعد مجردقطعی خواهند بود. طبق پژوهشی که سیدحسن حسینی و زینب ایزدی در سال ۹۵ با عنوان «پدیدارشناسی تجربه زیسته زنان مجرد» داشته‌اند، دختران سه برابر بیش از پسران در معرض تجرد قطعی قرار دارند. نگین یکی از زنانی است که هنوز به پنجاه سالگی نرسیده است اما به خاطر سرطان دیگر مادر نخواهد شد. نه طلاق، نه ورشکستگی و نه سرطان، هیچ‌کدام باعث نشدند که نگین برگردد مشهد. شش سال پیش که با همسرش به تهران آمد شاید خبر نداشت که روزی طلاق بگیرد، اما می‌دانست که دیگر نمی‌خواهد به خانه مادر و پدرش بازگردد، چه تنها باشد، چه بیمار و چه بی‌پول. حالا چهار سالی می‌شود که زندگی مشترکش با بهروز به جایی نرسیده است. در آستانه چهل‌سالگی نگین تنهایی و ترس را تحمل می‌کند، سرطان سینه می‌گیرد و کسب‌و‌کار ورزشی که راه انداخته بود ورشکسته می‌شود. خانواده‌اش اصرار می‌کنند که برگردد مشهد و در کنار خانواده زندگی راحت‌تری داشته باشد. اما نگین سرسختانه به زندگی‌ مستقل می‌چسبد، سرپرست دو گربه می‌شود و همزمان با درمان سرطانش آرام‌آرام سروسامانی به کسب‌و‌کارش هم می‌دهد و در این میان دو گربه برایش چهار بچه گربه به دنیا می‌آورند. حالا آپارتمان شصت متری دوخوابه حوالی ونک دارد. تخت دونفر جهیزیه‌اش را گذاشته است داخل یکی از اتاق‌ها و حالا آنجا محل زندگی گربه‌ها شده است. روی یخچالش را عکس گربه‌ها تلنبار کرده است و از آن میان کله‌های بی‌شمار گربه‌ها یک قطعه عکس از مادر و پدرش به چشم می‌خورد. نگین به عکس اشاره می‌کند و می‌گوید: «دوسشون دارم اما برنمی‌گردم. اینجوری بهتره برام، نمی‌دونم شاید یه جور دوری و دوستیه.» و بعد حرفش را اینچنین تکمیل می‌کند: «می‌دونم اگه برگردم سرطان و ورشکستگیمو تقصیر بهروز می‌ندازن. الانم می‌ندازن اما تلفنی شنیدن با رودررو شنیدنش فرق دارد. از اول هم مخالف ازدواجم بودن.». عکس مادر و پدرش را روی یخچال مرتب می‌کند و می‌گوید: «من خیلی دوسشون دارم. الان خیلی بیشتر از قبل دوسشون دارم و دیگه جر و بحثی با هم نداریم. من چهل‌و‌سه سالمه و نمی‌تونم برگردم خونه بابام. دیگه هم حوصله توضیح‌دادن و نصیحت شنیدن و نگرانی دیگران رو ندارم. با گربه‌هام خیلی راحتم و لازم نیست جوابی بهشون پس بدم.» یکی از گربه‌ها را توی عکس نشان می‌دهد و می‌گوید: «اما گربه‌هام می‌ذارن می‌رن. این یکی اسمش نازلی بود. بی‌خبر گذاشت و رفت. مثل بهروز.» گربه‌ها به قدری دور و بر نگین را گرفته‌اند که احساس تنهایی نکند، احساس آزادی و استقلال به دهنش مزه کرده است اما بازهم تنهایی در گوشه و کنار خانه‌اش جا خوش کرده است: «توی این مدت خیلی قوی شدم. شاید اگه اینقدر احساس استقلال رو تجربه کرده بودم با بهروز سر چیزای بیخود بحث نمی‌کردم و مثل الان تنها نبودم» او با سرطانش جنگیده و آخرین روزهای بهبودی را طی می‌کند. زندگی‌اش را با گربه‌ها ادامه می‌دهد و به قول خودش اگر مرد مناسبی وارد زندگی‌اش شود دوباره ازدواج می‌کند و اگر نشد هم خیالی نیست.

گوشه‌ای امن برای خودم

احساسات دوگانه، احساسات دوشقه شده، احساساتی که از یک طرف از خشنودی می‌گوید و از طرف دیگر از ترس و تنهایی. این بزرگ‌ترین مشخصه‌ای است که زنان در زندگی تنهای خود تجربه می‌کنند. همان‌طور که حسینی، استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در مقاله فوق تاکید می‌کند، تجرد فرصت‌هایی را برای پیشرفت شغلی برای زنان فراهم می‌کند. در واقع آزادی و استقلال یکی از مواهبی است که از این دریچه به دست می‌‌آید، اما دشواری تجرد فقط تحمل رنج انزوا و تنهایی نیست، بلکه قیاس خود با دیگران است. طبق این مقاله زنان مجرد که تنها زندگی می‌کنند در مردابی گرفتار می‌شوند و آن قیاس خود با دیگران و خصوصا زنان هم‌سن‌و‌سال‌شان است. آنها با قیاس خود با دیگران، خود را مستحق حمایت عاطفی خانواده یا مستحق داشتن فرزند می‌بینند. همین امر احساس طردشدگی آنها را افزایش می‌دهد؛ گویی که جهان بیرون به‌خاطر تنها‌بودن این زنان با آنها سر نزاع دارد. عاطفه با اینکه دیگر آن دختر نازک‌مزاج دیروز نیست، اما می‌گوید که سختی‌های زندگی‌اش به خاطر تنهایی‌ است: «دختر نازنازی بابام بودم انقدر که اگه کسی بهم اخم می‌کرد می‌زدم زیر گریه. بابام هم نمی‌ذاشت بیشتر از هفت شب بیرون بمونم. سر همین سخت‌گیریا نتونستم عروسی صمیمی‌ترین دوستم برم چون دیروقت بود.» عاطفه 9 سال است که تنها در تهران زندگی می‌کند و حالا چهل‌و‌سه ساله است و مجرد. او می‌گوید: «زندگی مجردی اونقدرام بد نیست.» می‌خندد و می‌گوید: «نه چرا سختی‌های خودشو داره. خیلی هم به من سخت گذشت.» عاطفه بعد از اتمام تحصیل در دانشگاه از شمال به تهران می‌آید. «همون موقع که درسم تموم شد آشنایی داشتیم و توی کارخونه داروسازی به من پیشنهاد کار داد. اومدم تهران اما فقط یه ماه دووم آوردم. مدیرم خانم سختگیری بود و محیط کار مردونه. نمی‌تونستم تحمل کنم.» عاطفه از تهران می‌رود اما بعد از مدتی به همراه خواهر و برادرش دوباره می‌آید تهران تا شغل موردعلاقه‌اش را پیدا کند. در این مدت خواهرش ازدواج می‌کند و برادرش به خاطر سربازی برمی‌گردد شمال. اما این دفعه عاطفه تصمیم می‌گیرد به تنهایی در تهران بماند: «برای خودم یه گوشه امنی درست کرده بودم و نمی‌خواستم از دستش بدم. توی شهرستان موقعیت شغلی نبود، اگر هم بود همش کارمندی بود و نمی‌خواستم کارمند باشم» بعد از مدتی تنهایی به عاطفه فشار می‌آورد و تصمیم‌ می‌گیرد هم‌خانه داشته باشد. سختگیر است و جز خانم دانشجو، آن هم دانشجوی دانشگاه شریف و امیرکبیر همدم دیگری نمی‌خواهد. اما بیش از چند ماه با هم‌خانه‌هایش دوام نمی‌آورد و باز تنها زندگی می‌کند. عاطفه هم‌خانه‌هایش را چنین توصیف می‌کند: «شناخت چندانی از اونا نداشتم و همین مشکلاتم رو زیاد یا غیرقابل حل می‌کرد. از وظایف ساده خونه مثل جارو‌کردن بگیر تا شستن ظرف‌ها و رفت‌و‌آمدهایی که داشتن. هر شب بحث و بگو و مگو بود.» عاطفه سرفه می‌کند تا لرزش صدایش به گوش نرسد و می‌گوید: «بعضی‌وقتا یه همدم می‌خوام که تو سختی‌ها بهش تکیه کنم. با کسی هم آشنا شدم و بهش اعتماد کردم اما بعد فهمیدم آدم درستی نیست.» بغضش را محکم قورت می‌دهد و ادامه می‌دهد: «بعضی ‌وقتا فکر می‌کنم چون تنهام همه سرم کلاه می‌ذارن. شاید اگه تنها نبودم اینقدر حرف زور نمی‌شنیدم.» عاطفه اگر یک بوفه و ظروف تزیینی به خانه‌اش اضافه کند کسی نمی‌فهمد که این خانه، خانه متاهلی نیست. قواعد سختگیرانه‌ای برای رفت‌و‌آمد دارد و تمام تلاشش را می‌کند تا نه میهمان غیرموجهی را خانه راه دهد و نه شب‌هنگام سروصدایی داشته باشد. اما باز می‌گوید به خاطر تنهایی بارها از اعتمادش سوء استفاده شده است: «به یه دوستی اعتماد کردم و چند میلیون بهش قرض دادم. اما پولمو پس نمی‌ده. می‌دونه تنهام و مردی باهام نیست و فکر می‌کنه می‌تونه پولمو بخوره.» عاطفه چندبار پشت سر هم تکرار می‌کند که همینجا می‌ماند و به خانه پدرش برنمی‌گردد: «من برنمی‌گردم شمال، اینجا سختی می‌کشم اما به همین زندگی عادت کردم. دایره اطمینانی دور خودم کشیدم و احساس امنیت می‌کنم.» مدتی است که در مشاوره املاک کار می‌کند و بیش از همه سعی می‌کند به دخترانی کمک کند که می‌خواهند تنهایی زندگی کنند: «آرزوم اینه بتونم کاری کنم که دخترا بفهمن لازم نیست منتظر مردی باشن که اشکاشونو پاک کنه یا دستشونو بگیره. خودشون برای خودشون می‌تونن کافی باشن.» کمی درنگ می‌کند و بعد می‌گوید: «فقط اگه بتونن خودشونو محکم نشون بدن. من که نتونستم.»

همسایه‌ها پرده سبز نمی‌پسندند

زنان مجرد طرد‌شدگانند. زنان مجرد در آستانه آسیب‌های روحی و روانی قرار دارند. زنان مجرد بیشتر خودکشی می‌کنند. زنان مجرد جایگاه اجتماعی فروتری نسبت به زنان متاهل دارند. دختران مجرد بالای 30 سال می‌توانند با پذیرفتن یک کودک دختر به فرزندخواندگی طعم مادرشدن را بچشند و تنهایی خود را فراموش کنند. این گزاره‌ها را به تکرار درباره زنان مجرد خوانده‌ایم. پل دولان، استاد علوم‌رفتاری در مدرسه اقتصاد لنن کتابی دارد به نام«تا ابد شاد» که در این کتاب سطح رضایت افراد متاهل، مجرد و طلاق‌گرفته را بررسی کرده است. او در این کتاب مدعی است زنانی که هرگز ازدواج نکرده و بچه نداشته‌اند شادتر از زنان متاهل هستند اما بررسی صحت‌ و سقم این ادعا در زیست‌بوم ما شاید نتایج متفاوتی به دست دهد، با این حال دولان به نکته جالبی در این کتاب اشاره می‌کند که طبق آن شاخصه‌هایی که تاکنون برای اندازه‌گیری موفقیت استفاده می‌شوند مثل ازدواج و داشتن فرزند، با شادی همبستگی ندارند. در واقع شادی زنان را لزوما نباید در وضعیت تجرد یا تاهل آنها جست‌وجو کرد. صبا و طناز دو نمونه از این دخترانی هستند که به اختیار خود این سبک زندگی را انتخاب کرده‌اند. «از بچگی عاشق تنهایی بودم، نه مهمونی می‌رفتم نه عروسی، تنهایی می‌موندم خونه و کتاب می‌خوندم.» صبا بیست و هشت سال دارد و به گفته خودش هفت سالی می‌شود که دیگر زیر سقف مطمئن خانواده زندگی نمی‌کند. صبا دانشگاه قبول می‌شود، چهار سالی تبریز درس می‌خواند و بعد ارشدش را تهران قبول می‌شود. با اینکه خانه والدینش چندان فاصله‌ای از تهران ندارد اما شاید سالی سه، چهار بار به آنجا سر بزند. نصف چیدمان خانه‌اش کتابخانه است. میز غذاخوری روبه‌روی آن بیشتر برای مطالعه استفاده می‌شود تا غذاخوردن مهمان‌ها. صبا خانه‌اش را با طناز شریک است. در دانشگاه همکلاسی بودند و یکسالی می‌شود هم‌خانه‌ای هستند. صبا می‌گوید: «طرز فکرمون شبیه همه و تا حالا با هم مشکلی نداشتیم. با هم صبحونه می‌خوریم و شبا با هم فیلم می‌بینیم. در مورد آینده صحبت می‌کنیم و اگه مشکلی داشتیم به هم کمک می‌کنیم، مثل یه خونواده کوچیک.» صبا پرده‌های سبز خانه را نشان می‌دهد و می‌گوید: «همسایه‌های این آپارتمان همه خانوادن و خوب یه جوری به ما نگاه می‌کنن. یه بار به صاب‌خونه گفته بودن اینا چرا پرده‌هاشون سبزه یا چرا پنجره‌شون همیشه بازه، توی راهرو هم جز یکیشون به ما سلام نمی‌کنن.» صبا می‌گوید مادرش مشکلی با زندگی تنها در تهران نداشت و این کار را در جهت آینده شغلی و تحصیلی او می‌دید. طناز هم به خاطر کار در پژوهشگاه هم توجیه اقتصادی و هم توجیه اجتماعی برای خانواده‌اش دارد. هر دو تعریف می‌کنند با اینکه با خانواده زندگی نمی‌کنند اما همچنان به حمایت عاطفی و مالی آنها نیاز دارند. طناز اما می‌گوید بعد از این مدت رابطه بسیار بهتری با خانواده‌اش پیدا کرده است: «مدت طولانی کنار خونوادم بودم و کم‌کم داشت کار به جایی می‌رسید که می‌ترسیدم رابطم باهاشون تیره و تار بشه. اما الان اینجوری نیست ولی برادر کوچیک‌ترم که پیششونه دقیقا همون مشکلایی رو داره که من یه روزی باهاشون داشتم.» یک‌سال تنها زیستن به اندازه چند سال زندگی برای آنها آموزنده بوده است. درس‌هایی که هرچند به بهای دشوار به دست آمده است، اما آنها را ترغیب می‌کند که به مسیر خود ادامه دهند.

حتی به مجرد موجه

«مهریه رو می‌گیرن. میان خونه می‌گیرن و راحت ماهی پنج، شیش تومن اجاره می‌دن.» این جمله را آقای متین در اول صحبت‌هایش می‌گوید. حوالی پاسداران مشاور املاک است و هفته‌ای بیش از پانزده مراجعه‌کننده خانم مجرد دارد. اجاره آپارتمان شصت متری در این منطقه ماهی بیش از سه میلیون اجاره می‌خواهد و پرداخت این مبلغ در توان زنان دانشجو یا کارمند نیست. با این حال متین از خانم‌هایی می‌گوید که با ماشین‌های آخرین مدل به تنهایی خانه‌ای با اجاره 5 میلیون تومان اجاره می‌کنند. این را که می‌گوید سریع اضافه می‌کند: «مشخصه همش از مهریه است.» به نظر او دو سالی می‌شود که صاحبان املاک ترجیح می‌دهند خانه‌های‌شان را به دست خانم‌های مجرد بسپارند تا مردان مجرد، البته مجردهای موجه. ترکیب مجردموجه در ادبیات مشاوران املاک بسیار جا افتاده است. «مجرد موجه یعنی مجرد با ظاهر قابل‌قبول.» آقای متین با گفتن این جمله تعریف می‌کند که به تمام مشتری‌های مجرد خود پیشنهاد می‌کند سر عقد قرارداد اگر خانم هستند با مقنعه و اگر آقا هستند با کت‌و‌شلوار بیایند. علاوه بر اینها همراه داشتن مرد مسن که به نام عمو یا دایی معرفی شود، شغل دولتی، ته‌ریش و صورت بدون آرایش از دیگر نشانه‌های مجرد موجه در نظر مشاوران املاک و صاحبخانه‌ها است. آقای متین همین نشانه‌ها را برای رده‌بندی افراد مجرد در دسته‌های موجه و غیرموجه کافی می‌داند و می‌گوید: «ما صابخونه‌ها رو گول می‌زنیم. بهشون می‌گیم ببین چه بچه خوبیه. فرقی نداره طرف پنجاه سال داشته باشه یا بیست سال. مجرد به چشم صابخونه هنوز یه بچه‌ است.» آقای متین به قول خودش چندان مشکلی با گول‌زن صاحبان املاک ندارد. تعداد متقاضی مجرد بسیار زیاد است و برخی خانم‌ها راحت‌تر راضی می‌شوند اجاره‌های سنگین بپردازند تا یک خانواده یا یک آقای مجرد. معنای مجرد موجه را آقای سلطانی هم با توجه به ظاهر مستاجر تعریف می‌کند. آقای سلطانی چند سالی می‌شود در ستارخان دکان مشاوره املاک دارد و می‌گوید: «ما زیاد مشتری مجرد را به صاحبخانه‌ها معرفی نمی‌کنیم. دردسر زیادی دارد.» با این حال تاکید می‌کند که برخی خانه‌ها را جز به مجرد نمی‌توان اجاره داد. متراژ پایین، زیر پله، بدون آسانسور، بدون انباری، بدون پارکینگ، قدیمی، کابینت فلزی، تک‌خواب یا بدون خواب این ویژگی‌ها چندان مطلوب خانواده‌ها نیستند. «این گزینه‌ها رو خود مالکا می‌خوان بدن به مجرد. خونشون توی وضعیت خوبی نیست که یه خونواده راضی به نشستن بشه اما بازم ترجیحشون مجرد خانومه نه آقا.» سر آقای سلطانی هم با مشتری‌های مجرد شلوغ است. برخی از آنها حیوان خانگی دارند، برخی دو خانم با نسبت فامیلی دارند، برخی شوهرشان فوت‌شده یا ایران نیست یا طلاق گرفته‌اند، اما خانم‌های بیست‌و‌پنج تا سی‌و‌پنج‌ساله از همه بیشتر وارد مشاور املاک او می‌شوند. «خانما خونشون خونه مجردی نمیشه» و در جواب اینکه «خونه مجردی» چیست پاسخ می‌دهد: «خودتون می‌دونید از چی حرف می‌زنم.» آقای سعیدی هم در منطقه جمال‌زاده مشاوره املاک می‌دهد. در این دو سال روز‌به‌روز زنان بیشتری به تنهایی دنبال خانه می‌گردند. تمیز نگاه داشتن خانه و حساب‌بردن از صاحبخانه دو دلیلی است که به نظرش باعث می‌شود مالکان خانه‌های‌شان را در اختیار زنان قرار دهند.

آیا تغییری در راه است؟

«2/1 درصد» آمار زنانی است که سال 1375 تنها زندگی می‌کردند طی دو دهه این آمار به« 4/3 درصد» رسیده است. در سال 95، 7/31 درصد این زنان را خانم‌های شاغل تشکیل ‌دادند. با اینکه طبق آمار درصد بالای این زنان، زنان خانه‌دار هستند، اما به نظر می‌رسد درصد زنان شاغلی که به تنهایی زندگی می‌کنند رو به رشد است. می‌توان در برابر این تغییرات چشم‌ها را بست و با تلفیق تنهایی و ماتم‌زدگی همچنان وصله‌های کهنه را به مجرد‌بودن چسباند. اما شواهد میدانی بارزتر از اخبار رسمی نادیان وقوع تغییر هستند. تغییری که اگر واقعیت نهفته در آن به درستی درک نشود، می‌تواند آسیب‌های جدی‌تر اجتماعی را رقم بزند. بیش از صد سال از زمان نگارش خاطرات تاج‌السلطنه می‌گذرد، خاطراتی که در لابه‌لای سطور آن برای زنان ایرانی آرزوی استقلال و تحصیل به چشم می‌خورد. آرزوی تاج‌السلطنه محقق شده اما راه نرفته بسیار است      

نوشته شده توسط تحریریه اقتصادآنلاین در ۱۳۹۸/۵/۹ ساعت ۰۷:۰۵


برخی از پسران که برای ازدواج پا جلو نمی گذارند به این دلیل است که شرایط ازدواج راندارن

کافی است کمی منطقی باشیم و بدانیم عدم ازدواج جوانان در این روزها چون تسبیحی است که از دانه های زیادی به وجود آمده و به هیچوجه صحیح نیست برخی از ما در هر محفلی ارزش و شأن یک دختر را پایین بیاوریم و با شوخی و خنده سرسری از این موضوع رد شویم.

سپیده، 24 ساله، دانشجو، می گوید: برخی از پسران که برای ازدواج پا جلو نمی گذارند به این دلیل است که شرایط ازدواج ندارند اما حرف های بیهوده می زنند و سعی می کنند دختران مجرد را بدون طالب جلوه دهند.

امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس، در این باره می گوید: در طول تاریخ همواره مجنون به دنبال لیلی بوده است و این مردان هستند که در دنیا تقاضای ازدواج از زنان را دارند. نباید کم کاری برخی مسئولان و پسران را به گردن دختران انداخت چون وقتی گروهی از پسران، نمی توانند به لحاظ اقتصادی، میزان درآمد، بیکاری و فقر ازدواج کنند ،دختر را زیر سوال می برند و این موضوع اصلا ربطی به دختر ندارد .

*لزوم درک متقابل میان همه افراد جامعه

آنچه در وهله نخست می بایست به آن توجه داشت اینکه با وجود تمامی مشکلات بر سر راه ازدواج لزوم وجود درک شرایط اجتماعی بصورت متقابل از سوی دختران و پسران و همچنین خانواده هاست چرا که بدون درک صحیح ، عمیق و همه جانبه از سوی همه ی آحاد جامعه نمی توان به راه حلی کارساز برای حل سوء تفاهمات اجتماعی دست یافت.

*‌ منطقی که بار سفر بسته است

اگر به پای منطقمان بنشینیم و کلاه خود را قاضی و هر دو گروه را به حق داوری کنیم می بینیم که وضع ازدواج نه ربطی بی خواستگاری دختران دارد نه ربطی بی مسئولیتی پسران چرا که هر انسانی اعم از دختران و حتی همان پسرانی که هم اکنون شرایط ازدواج ندارند و با غرور بی خواستگاری را به دختران برچسب می زنند در ذات خود بیم تنهایی دارند. اینکه سال به سال به سن شان افزوده شود و شرایط ازدواجشان مهیا نشود ، اینکه اختلاف سن شان با فرزندانش شکاف نسل را ایجاد کند. حال برخی از ما بیاییم به جای آن که پیکان اتهام را به سوی هم نشانه بگیریم و یکدیگر را در فضای مجازی و واقعی به رگبار ببندیم، فقط کمی خود را به جای هم بگذاریم.