---------------------------------------------------
سه داستان استیوجابز در سخنرانی اش در استنفورد
من امروز خیلی
خوشحالم که در
مراسم
فارغالتحصیلی
شما که در یکی از
بهترین
دانشگاههای دنیا
درس میخوانید
هستم. من هیچ وقت
از دانشگاه
فارغالتحصیل
نشدهام. امروز
میخواهم داستان
زندگی ام را
برایتان بگویم.
خیلی طولانی نیست
و سه تا داستان
است.
اولین داستان
مربوط به ارتباط
اتفاقات به ظاهر
بی ربط زندگی
است:
من بعد از شش ماه
از شروع دانشگاه
در کالج رید ترک
تحصیل کردم ولی
تا حدود یک سال و
نیم بعد از ترک
تحصیل تو دانشگاه
میآمدم و
میرفتم و خب
حالا میخواهم
برای شما بگویم
که من چرا ترک
تحصیل کردم.
زندگی و مبارزهی
من قبل از تولدم
شروع شد. مادر
بیولوژیکی من یک
دانشجوی مجرد بود
که تصمیم گرفته
بود مرا در لیست
پرورشگاه قرار
بدهد که یک
خانواده مرا به
سرپرستی قبول
کند. او شدیداً
اعتقاد داشت که
مرا یک خانواده
با تحصیلات
دانشگاهی باید به
فرزندی قبول کند
و همه چیز را
برای این کار
آماده کرده بود.
یک وکیل و زنش
قبول کرده بودند
که مرا بعد از
تولدم ازمادرم
تحویل بگیرند و
همه چیز آماده
بود تا اینکه بعد
از تولد من این
خانواده گفتند که
پسر نمی خواهند و
دوست دارند که
دختر داشته
باشند. این جوری
شد که پدر و مادر
فعلی من نصف شب
یک تلفن دریافت
کردند که آیا
حاضرند مرا به
فرزندی قبول کنند
یا نه و آنان
گفتند که حتماً.
مادر بیولوژیکی
من بعداً فهمید
که مادر من هیچ
وقت از دانشگاه
فارغالتحصیل
نشده و پدر من
هیچ وقت دبیرستان
را تمام نکرده
است. مادر اصلی
من حاضر نشد که
مدارک مربوط به
فرزند خواندگی
مرا امضا کند تا
اینکه آنها قول
دادند که مرا
وقتی که بزرگ شدم
حتماً به دانشگاه
بفرستند.
این جوری شد که
هفده سال بعدش من
وارد کالج شدم و
به خاطر این که
در آن موقع
اطلاعاتم کم بود
دانشگاهی را
انتخاب کردم که
شهریهی آن
تقریباً معادل
دانشگاه استنفورد
بود و پس انداز
عمر پدر و مادرم
را به سرعت برای
شهریهی دانشگاه
خرج میکردم بعد
از شش ماه متوجه
شدم که دانشگاه
فایدهی چندانی
برایم ندارد. هیچ
ایدهای که
میخواهم با
زندگی چه کار کنم
و دانشگاه چه
جوری میخواهد به
من کمک کند
نداشتم و به جای
این که پس انداز
عمر پدر و مادرم
را خرج کنم ترک
تحصیل کردم ولی
ایمان داشتم که
همه چیز درست
میشود.
اولش یک کمی وحشت
داشتم ولی الآن
که نگاه میکنم
میبینم که یکی
از بهترین
تصمیمهای زندگی
من بوده است.
لحظهای که من
ترک تحصیل کردم
به جای این که
کلاسهایی را
بروم که به آنها
علاقهای نداشتم
شروع به کارهایی
کردم که واقعاً
دوستشان داشتم.
زندگی در آن دوره
خیلی برای من
آسان نبود. من
اتاقی نداشتم و
کف اتاق یکی از
دوستانم
میخوابیدم.
قوطیهای خالی
پپسی را به خاطر
پنج سنت پس
میدادم که با
آنها غذا بخرم.
بعضی وقتها هفت
مایل پیاده روی
میکردم که یک
غذای مجانی توی
کلیسا بخورم.
غذاهایشان را
دوست داشتم. من
به خاطر حس
کنجکاوی و ابهام
درونیام توی
راهی افتادم که
تبدیل به یک
تجربهی گران بها
شد. کالج رید آن
موقع یکی از
بهترین تعلیمهای
خطاطی را تو کشور
میداد. تمام
پوسترهای
دانشگاه با خط
بسیار زیبا خطاطی
میشد و چون از
برنامهی عادی من
ترک تحصیل کرده
بودم، کلاسهای
خطاطی را
برداشتم.
سبک آنها خیلی
جالب، زیبا، هنری
و تاریخی بود و
من خیلی از آن
لذت میبردم.
امیدی نداشتم که
کلاسهای خطاطی
نقشی در زندگی
حرفهای آیندهی
من داشته باشد
ولی ده سال بعد
از آن کلاسها
موقعی که ما
داشتیم اولین
کامپیوتر مکینتاش
را طراحی
میکردیم تمام
مهارتهای خطاطی
من دوباره تو ذهن
من برگشت و من
آنها را در
طراحی گرافیکی
مکینتاش استفاده
کردم. مک اولین
کامپیوتر با
فونتهای
کامپیوتری هنری و
قشنگ بود.
اگر من آن
کلاسهای خطاطی
را آن موقع
برنداشته بودم مک
هیچ وقت فونتهای
هنری الآن را
نداشت. هم چنین
چون که ویندوز
طراحی مک را کپی
کرد، احتمالاً
هیچ کامپیوتری
این فونت را
نداشت. خب
میبینید آدم
وقتی آینده را
نگاه میکند شاید
تأثیر اتفاقات
مشخص نباشد ولی
وقتی گذشته را
نگاه میکند
متوجه ارتباط این
اتفاقها میشود.
این یادتان نرود
شما باید به یک
چیز ایمان داشته
باشید، به
شجاعتتان، به
سرنوشتتان، زندگی
تان یا هر چیز
دیگری. این چیزی
است که هیچ وقت
مرا نا امید
نکرده است و خیلی
تغییرات در زندگی
من ایجاد کرده
است.
داستان دوم من در
مورد دوست داشتن
و شکست است:
من خرسند شدم که
چیزهایی را که
دوستشان داشتم
خیلی زود پیدا
کردم. من و
همکارم «وز» شرکت
اپل را درگاراژ
خانهی پدر و
مادرم وقتی که من
فقط بیست سال
داشتم شروع کردیم
ما خیلی سخت کار
کردیم و در مدت
ده سال اپل تبدیل
شد به یک شرکت دو
بیلیون دلاری که
حدود چهارهزار
نفر کارمند داشت.
ما جالب ترین
مخلوق خودمان را
به بازار عرضه
کرده بودیم؛
مکینتاش. یک سال
بعد از درآمدن
مکینتاش وقتی که
من فقط سی ساله
بودم هیأت
مدیرهی اپل مرا
از شرکت اخراج
کرد. چه جوری یک
نفر میتواند از
شرکتی که خودش
تأسیس میکند
اخراج شود؟ خیلی
ساده. شرکت رشد
کرده بود و ما یک
نفری را که فکر
میکردیم توانایی
خوبی برای
ادارهی شرکت
داشته باشد
استخدام کرده
بودیم. همه چیز
خیلی خوب پیش
میرفت تا این که
بعد از یکی دو
سال در مورد
استراتژی آیندهی
شرکت من با او
اختلاف پیدا کردم
و هیأت مدیره از
او حمایت کرد و
من رسماً اخراج
شدم.
احساس میکردم که
کل دستاورد زندگی
ام را از دست
دادهام. حدود
چند ماهی نمی
دانستم که چه کار
باید بکنم. من
رسماً شکست خورده
بودم و دیگر جایم
در سیلیکان ولی
نبود ولی یک
احساسی در وجودم
شروع به رشد کرد.
احساسی که من
خیلی دوستش داشتم
و اتفاقات اپل
خیلی تغییرش
نداده بودند.
احساس شروع کردن
از نو.
شاید من آن موقع
متوجه نشدم اخراج
از اپل یکی از
بهترین اتفاقات
زندگی من بود.
سنگینی موفقیت با
سبکی یک شروع
تازه جایگزین شده
بود و من کاملاً
آزاد بودم. آن
دوره از زندگی من
پر از خلاقیت
بود. در طول پنج
سال بعد یک شرکت
به اسم نکست
تأسیس کردم و یک
شرکت دیگر به اسم
پیکسار و با یک
زن خارق العاده
آشنا شدم که
بعداً با او
ازدواج کردم.
پیکسار اولین
ابزار انیمیشن
کامپیوتر دنیا را
به اسم توی
استوری به وجود
آورد که الآن
موفقترین
استودیوی تولید
انیمیشن در دنیا
ست. دریک سیر
خارق العادهی
اتفاقات، شرکت
اپل نکست را خرید
و این باعث شد من
دوباره به اپل
برگردم و
تکنولوژی ابداع
شده در نکست
انقلابی در اپل
ایجاد کرد. من با
زنم لورن زندگی
بسیار خوبی را
شروع کردیم.
اگر من از اپل
اخراج نمی شدم
شاید هیچ کدام از
این اتفاقات نمی
افتاد. این اتفاق
مثل داروی تلخی
بود که به یک
مریض میدهند ولی
مریض واقعاً به
آن احتیاج دارد.
بعضی وقتها
زندگی مثل سنگ
توی سر شما
میکوبد ولی شما
ایمانتان را از
دست ندهید. من
مطمئن هستم تنها
چیزی که باعث شد
من در زندگی ام
همیشه در حرکت
باشم این بود که
من کاری را انجام
میدادم که
واقعاً دوستش
داشتم.
داستان سوم من در
مورد مرگ است:
من هفده سالم بود
یک جایی خواندم
که اگر هر روز
جوری زندگی کنید
که انگار آن روز
آخرین روز زندگی
تان باشد شاید یک
روز این نظر به
حقیقت تبدیل
بشود. این جمله
روی من تأثیر
گذاشت و از آن
موقع به مدت سی و
سه سال هر روز
وقتی که من توی
آینه نگاه میکنم
از خودم میپرسم
اگر امروز آخرین
روز زندگی من
باشد آیا باز هم
کارهایی را که
امروز باید انجام
بدهم، انجام
میدهم یا نه.
هر موقع جواب این
سؤال نه باشد من
میفهمم تو زندگی
ام به یک سری
تغییرات احتیاج
دارم. به خاطر
دانستن این که
بالآخره یک روزی
من خواهم مرد
برای من به یک
ابزار مهم تبدیل
شده بود که کمک
کرد خیلی از
تصمیمهای زندگی
ام را بگیرم چون
که تمام توقعات
بزرگ از زندگی،
تمام غرور، تمام
شرمندگی از شکست،
در مقابل مرگ
رنگی ندارند.
حدود یک سال قبل
دکترها تشخیص
دادند که من
سرطان دارم. ساعت
هفت و سی دقیقهی
صبح بود که مرا
معاینه کردند و
یک تومور توی
لوزالمعدهی من
تشخیص دادند. من
حتی نمی دانستم
که لوزالمعده چی
هست و کجای آدم
قرار دارد ولی
دکترها گفتند این
نوع سرطان
غیرقابل درمان
است و من بیشتر
از سه ماه زنده
نمی مانم. دکتر
به من توصیه کرد
به خانه بروم و
اوضاع را رو به
راه کنم. منظورش
این بود که برای
مردن آماده باشم
و مثلاً چیزهایی
که در مورد ده
سال بعد قرار بود
به بچههایم
بگویم در مدت سه
ماه به آنها
یادآوری بکنم.
این به این معنی
بود که برای
خداحافظی حاضر
باشم. من با آن
تشخیص تمام روز
دست و پنجه نرم
کردم و سر شب روی
من آزمایش اپتیک
انجام دادند.
آنها یک
آندوسکوپ را توی
حلقم فرو کردند
که از معدهام
میگذشت و وارد
لوزالمعدهام
میشد. همسرم گفت
که وقتی دکتر
نمونه را زیر
میکروسکوپ گذاشت
بی اختیار شروع
به گریه کردن کرد
چون که او گفت که
آن یکی از کمیاب
ترین نمونههای
سرطان لوزالمعده
است و قابل درمان
است. مرگ یک
واقعیت مفید و
هوشمند زندگی
است. هیچ کس دوست
ندارد که بمیرد
حتی آنهایی که
میخواهند بمیرند
و به بهشت وارد
شوند. ولی با این
وجود مرگ واقعیت
مشترک در زندگی
همهی ما ست.
شاید مرگ بهترین
اختراع زندگی
باشد چون مأمور
ایجاد تغییر و
تحول است. مرگ
کهنهها را از
میان بر میدارد
و راه را برای
تازهها باز
میکند. یادتان
باشد که زمان شما
محدود است، پس
زمانتان را با
زندگی کردن به
جای زندگی بقیه
هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام
غم و غصه نیافتید
و هیچ وقت
نگذارید که
هیاهوی بقیه صدای
درونی شما را
خاموش کند و از
همه مهمتر این که
شجاعت این را
داشته باشید که
از احساس قلبی
تان و ایمانتان
پیروی کنید.
موقعی که من سن
شما بودم یک
مجلهی خیلی
خواندنی به نام
کاتالوگ کامل
زمین منتشر میشد
که یکی از
پرطرفدارترین
مجلههای نسل ما
بود این مجله مال
دههی شصت بود که
موقعی که هیچ
خبری از
کامپیوترهای
ارزان قیمت نبود
تمام این مجله با
دستگاه تایپ و
قیچی و دوربین
پولوراید درست
میشد. شاید یک
چیزی شبیه گوگل
الآن ولی سی و
پنج سال قبل از
این که گوگل وجود
داشته باشد.
در وسط دههی
هفتاد آنها
آخرین شماره از
کاتالوگ کامل
زمین را منتشر
کردند. آن موقع
من سن الآن شما
بودم و روی جلد
آخرین شمارهی
شان یک عکس از
صبح زود یک
منطقهی روستایی
کوهستانی بود. از
آن نوعی که شما
ممکن است برای
پیاده روی
کوهستانی خیلی
دوست داشته
باشید. زیر آن
عکس نوشته بود:
stay hungry stay
foolish
این پیغام
خداحافظی آنها
بود وقتی که
آخرین شماره را
منتشر میکردند
stay hungry stay
foolish
این آرزویی هست
که من همیشه در
مورد خودم داشتم
و الآن وقت
فارغالتحصیلی
شما آرزویی هست
که برای شما
میکنم.
1-به طور میانگین
مردم از عنکبوت بیشتر می ترسند تا از مرگ.
2- حلزون می تواند سه سال بخوابد.
3- اگر جمعیت چین در یک صف مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر
سرعت تولید مثل هیچ وقت تمام نخواهد شد.
4- خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر
در سال 1987 توانست 40 هزار دلار صرفه جویی کند.
5- ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73 هزار مترمربع پیتزا می خورند.
6- چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.
7- پروانه ها با پاهایشان می چشند.
8- گربه ها می توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند. در
حالیکه سگ ها کمتر از ده صدا.
9- تعداد چینی هایی که انگلیسی بلدند; از تعداد آمریکایی هایی که
انگلیسی بلدند! بیشتر است.
10- فیل ها تنها حیواناتی هستند که نمی توانند بپرند.
11- هربار که یک تمبر را زبان می زنید، 1/10 کالری انرژی مصرف می
کنید.
12- تمام خرس های قطبی، چپ دست هستند.
13- اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش
سفید می شود.
14- اگر بصورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی
صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده اید.
15- کوتاهترین جنگ در تاریخ 1896 بین نازی ها و انگلستان رخ داد که
38 دقیقه طول کشید.
16- هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از 9 بار تا کرد.
17- چشم های ما از بدو تولد همین اندازه بوده اند، اما رشد دماغ و
گوش ما هیچ وقت نمی تواند متوقف شود.
18- در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است.
به اندازه ای سنگ بکار رفته که می توان با آن دیواری آجری به
ارتفاع 50 سانتی متر دور دنیا ساخت.
19- .I am کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی است.
20- اگر تمام رگ های خونی را دریک خط بگذاریم، تقریبا 97 هزار
کیلومتر می شود.
دلایل عجیب سردردهای خود را بدانید
اکثر افرادی که سردرد می
گیرند، در همان لحظات اول
به سراغ داروهای مسکن می
روند. اما با پیدا کردن
علت این سردردها نه تنها
می توان شدت درد را کاهش
داد، بلکه می توان از
بروز آنها در آینده نیز
پیشگیری کرد. سردردها یکی
از شایع ترین دلایل
مراجعه بیماران به پزشکان
عمومی یا کلینیک های عصب
شناسی در سراسر جهان است.
تقریبا علت همه سردردها
از جمله میگرن یک عامل
است. یک جریان الکتریکی
در قسمت پشت مغز به طور
اشتباه تولید می شود و
دردهای ناحیه سر را به
وجود می آورد. تقریبا در
میان مردم سراسر جهان این
باور اشتباه وجود دارد که
سردرد یکی از نشانه های
ابتلا به تومور مغزی است،
در حالی که این موضوع به
هیچ وجه درست نیست.
تحقیقات نشان می دهد فقط
یک درصد افرادی که به
دلیل سردرد به مراکز
پزشکی مراجعه می کنند،
دچار یک مشکل جدی و
خطرناک هستند. با اینکه
بسیاری از سردردها چندان
مهم نیستند، اما در بعضی
از موارد شما حتما باید
به پزشک مراجعه کنید.
برای مثال زمانی که شما
دچار سردرد ناگهانی شدید
یا سردرد شما همراه با تب
بود در مراجعه به پزشک
تردید نکنید. همچنین
زمانی که همراه با سردرد
احساس سرگیجه داشتید یا
حافظه شما دچار مشکل شد
حتما باید این موضوع را
با پزشک خود در میان
بگذارید. در ادامه بعضی
از علت های عجیب ابتلا به
سردرد را با هم مرور می
کنیم. شاید شما هم
بتوانید با شناختن این
عوامل و دوری گزیدن از
آنها خود را از سردردهای
آزاردهنده دور نگاه
دارید.
وقتی موهایتان را کوتاه
می کنید
یکی از دلایل عجیب ابتلا
به سردرد در بعضی از مردم
مراجعه به آرایشگاه و
کوتاه کردن موهای سرشان
است. این حالت زمانی
اتفاق می افتد که شما
مجبورید سر خود را هنگام
شست وشوی موها روی سینک
دراز کنید. در این هنگام
فشار زیادی به گردن وارد
می شود و باعث تحریک یکی
از عصب هایی می شود که در
این مسیر قرار دارند. در
اثر این اتفاق یک یا دو
روز بعد سردرد به سراغ
شما می آید، اما از آنجا
که این اتفاق با تاخیر رخ
داده است، شما متوجه علت
اصلی آن نمی شوید. یکی
دیگر از علت های عجیب
سردرد زمانی است که شما
روی صندلی نشسته اید و
گوشی تلفن را بین شانه و
گوش خود نگاه داشته اید.
در این هنگام نیز فشار
زیادی به عصب های گردن
وارد می شود که بعد از
مدتی خود را با سردرد
نشان می دهد.
سرفه کردن
شاید باورتان نشود، اما
در دنیای پزشکی نوعی
سردرد وجود دارد که از
آنها به عنوان سردردهای
سرفه ای یاد می شود. این
سردردها بر اثر عواملی
مانند سرفه کردن، عطسه
کردن، خالی کردن محتوای
بینی یا خم شدن به جلو به
وجود می آید.
تقریبا یک درصد سردردهای
جهان در اثر سرفه کردن به
وجود می آید و البته این
نوع سردردها در بین مردان
شایع تر است. علت اصلی
این دردها فشاری است که
در داخل مغز به وجود می
آید. این دردها که اغلب
شدید و تکرارشونده هستند
ممکن است بین چند ثانیه
تا چند دقیقه به طول
بینجامند و در بیشتر
مواقع هم در قسمت پشت سر
احساس می شوند. در حالی
که در اکثر موارد علت این
موضوع ناشناخته است، اما
بعضی تحقیقات دانشگاهی
نشان می دهد نزدیک به ۱۰
درصد از سردردها بر اثر
ناهنجاری آرنولد چیاری به
وجود می آیند. در این
حالت در هنگام سرفه،
فشاری به قسمت پشت مغز و
به سمت بخش بالای ستون
فقرات وارد می شود که
عامل بروز سردرد است. این
نوع از سردردها اغلب با
علایم دیگری مانند دردهای
ناحیه گردن، عدم توانایی
در حفظ تعادل، مشکلات
بینایی، کم شنوایی،
فراموشی و شنیدن صدای زنگ
در گوش ها همراه هستند.
وقتی به باشگاه ورزش می
روید
بعضی از ورزشکاران بعد از
راه رفتن یا دویدن روی
تردمیل دچار سردرد می
شوند. در این افراد هر
گونه فعالیت ورزشی از
جمله راه رفتن روی تردمیل
باعث ایجاد تورم در رگ
های خونی ناحیه سر، گردن
و جمجمه می شود که این
عامل می تواند در نهایت
به سردرد منجر شود. این
دردها معمولا چند ثانیه
بعد از شروع ورزش کردن
ظاهر می شوند و ممکن است
در هر قسمت از سر خود را
نشان بدهند. معمولا
افرادی که مستعد ابتلا به
میگرن هستند، بیش تر از
دیگران این نوع از
سردردها را تجربه می
کنند. البته برای رفع این
مشکل راه حل های ساده ای
وجود دارد. برای مثال، می
توان نوع ورزش را تغییر
داد و به جای دویدن روی
تردمیل، شنا کردن را
انتخاب کرد. همچنین مصرف
داروهای ضد تورم، نیم
ساعت قبل از شروع ورزش تا
حد زیادی می تواند از
بروز این سردردها پیشگیری
کند. اگر شما هم در حال
ورزش کردن ناگهان دردی را
در سر خود حس کردید، حتما
به پزشک مراجعه کنید. در
موارد نادر این نوع
سردردها می توانند نشان
دهنده رشد تومورهای مغزی
یا پاره شدن رگ های خونی
باشند.
اگر همیشه ناامید هستید
افرادی که اعتماد به نفس
ندارند یا شخصیت ناامید و
غمگینی دارند بیشتر از
دیگران ممکن است به
سردردهای میگرنی دچار
شوند. به نظر می رسد، این
افراد بیشتر دچار استرس
می شوند که این عامل باعث
کاهش میزان یک ماده
شیمیایی در مغز به نام
سروتونین می شود. در
صورتی که تعادل سروتونین
به هم بخورد، اولین علایم
به شکل سردرد خود را نشان
می دهند.
وقتی فست فود می خورید
غذاهای زیادی هستند که
ممکن است باعث شروع
سردردهای میگرنی شوند،
اما ساندویچ همبرگر از
تمام آنها مهم تر است.
این ساندویچ ها شامل
موادی مانند تیرامین و
نیترات ها و نیتریت ها
هستند که همگی جریان خون
به سمت مغز را افزایش
داده و باعث سردرد می
شوند. در کمال تعجب
سردردهایی که در اثر مصرف
این مواد افزودنی به
غذاها به وجود می آیند،
در هر دو سمت سر احساس می
شوند. این در حالی است که
در میگرن های معمولی، فقط
یکی از بخش های سر دچار
درد می شود. بعد از گذشت
مدت زمان معینی پس از
تولید غذا، تیرامین در
اثر تجزیه شدن پروتئین
موجود در آن به وجود می
آید. به این ترتیب، این
ماده را باید در مواد
غذایی جست وجو کرد که
زمان زیادی از تولید آنها
گذشته و سعی شده با مواد
نگهدارنده از فساد آنها
جلوگیری شود. از دیگر
غذاهایی که دارای مقادیر
زیادی از تیرامین هستند،
می توان به پنیر، شکلات،
گوشت های فرآوری شده
مانند سوسیس و کالباس و
بعضی میوه ها مانند
آناناس و موز اشاره کرد.
موی سر دم اسبی
بستن موها به شکل دم اسبی
معمولا بعد از چند ساعت
باعث آشکار شدن علایم
سردرد می شود. زمانی که
موهای سر به سمت عقب
کشیده شده و به شکل دم
اسبی بسته می شوند، فشار
زیادی در بافت های روی
جمجمه وارد می شود که خود
را به شکل درد نشان می
دهند. بعضی دیگر از مدل
های موی سر که باعث ایجاد
فشار در موها و کف سر می
شوند می توانند همین
دردها را به وجود
بیاورند.
دوش آب گرم
در بعضی از مردم لذت یک
دوش آب گرم در هنگام صبح
به سرعت جای خود را به
سردردهای شدید می دهد. به
نظر می رسد، افزایش دمای
بدن باعث افزایش سرعت
جریان خون در تمام قسمت
ها از جمله سر می شود که
شدت آن بعد از ۳۰ تا ۶۰
ثانیه بعد از شروع درد به
بالاترین حد می رسد. این
دردها معمولا در ناحیه
پیشانی احساس می شوند و
به ندرت بیش از ۵ دقیقه
طول می کشند. البته سرمای
شدید هم می تواند باعث
بروز سردرد شود. برای
مثال، شنا کردن در آب سرد
یا خوردن بستی می تواند
بعضی از مردم را به
دردهای ناحیه سر دچار
کند.
سیگار کشیدن
با اینکه بعضی از مردم
بعد از سردرد به فکر
سیگار کشیدن می افتند،
اما این کار در اکثر
موارد شدت درد را افزایش
می دهد. نیکوتین موجود در
سیگار باعث باریک شدن رگ
های خونی در مغز می شود و
مشخص است که این عامل به
سردرد منجر خواهد شد.
کم خوابی
بداخلاقی، مشکل در حافظه
و ناتوانی در تمرکز از
واضح ترین عوامل کم خوابی
است. اما آخرین تحقیقات
نشان می دهد سردردها هم
یکی از علایم شایع کم
خوابی هستند. این نوع
سردردها ممکن است بین یک
ساعت تا یک روز طول
بکشند. کم خوابی باعث
کاهش ترشح یک ماده
شیمیایی به نام سروتونین
در مغز می شود که در
تنظیم چرخه خواب در بدن
نقش مهمی دارد. همان طور
که قبلا هم گفتیم، این
عامل باعث بروز درد در
ناحیه سر می شود. تحقیقات
دیگر روی افراد مبتلا به
میگرن هم نشان می دهد،
اشخاصی که حدود شش ساعت
در طول شب می خوابند،
بیشتر به سردرد دچار می
شوند و البته شدت این
دردها هم در آنها بیشتر
است.
|