عجیب ترین پسر دنیا
دینا سانیچار، پسر گرگی هند . تاریخ پیدا شدن:
۱۸۶۷ سن هنگام پیدا شدن: ۶ . محل: سکندرا مدت زمان زندگی در طبیعت: ۶
سال .
«دینا سانیچار»، یکی از پسرهایی بود که در پرورشگاه سکندرا زندگی
میکرد و دچار معلولیتهای ذهنی بود.
او را در سال ۱۸۶۷، هنگامی که شش سال سن داشت، از غار گرگها بیرون
آوردند. اما داستان کشف او نیز بسیار جالب است، چند شکارچی در جنگلهای
«بلندشهر» از دیدن پسری که روی چهار دست و پا دویده و به دنبال یک گرگ
وارد لانهی شد، در شگفت ماندند.
این چنین بود
که دینا
سانیچار پیدا
شد. آنها با
استفاده از
دود، گرگ و
همراهش را
بیرون آورده
و گرگ را با
شلیک گلوله
کشتند.
دینا در
ابتدا عادات
یک حیوان
وحشی را از
خود بروز
میداد؛ او
جامههایش را
میدرید و از
زمین غذا
میخورد.
دینا سرانجام
غذای پخته را
با غذای خام
جایگزین ساخت
اما هرگز
صحبت کردن
نیاموخت.
ظاهراً دینا
به تنباکو هم
معتاد شده
بود، وی در
سال ۱۸۹۵
مُرد.
کتاب اول دبستان در هفتاد سال پیش
حتما همه ما
کتاب کلاس
اول خود و یا
دست کم،
تصاویر و
نوشتارهایی
از آن را به
یاد داریم.
به گزارش
ایسنا، ایام
کلاس اول
دبستان یکی
از
پرخاطرهترین
دوران زندگی
آدمهاست و
همه ما دوست
داریم برای
یک بار هم که
شده، نخستین
کتاب درسی
زندگیمان را
بهدست
بگیریم و
صفحههای
آنرا به یاد
دوران کودکی
ورق بزنیم و
کمی هم در آن
تأمل کنیم.
گاهی هم
افسوس
میخوریم که
ای کاش کتاب
فارسی کلاس
اولمان را
به عنوان
یادگاری نگه
میداشتیم.
عبدالحسین
کلهرنیا
گلکار فردی
است که کتاب
اول ابتدایی
خود را حدود
70 سال حفظ و
نگهداری
کرده است.
کلهرنیا بیش
از 30 سال در
مدرسههای
استان
کرمانشاه به
عنوان معلم
هنر سعی کرده
نظم را در
زندگی
دانشآموزان
نهادینه کند
و امروز
میتوان از
او به عنوان
یکی از
دانشآموزان
منظم هفت
دههی گذشته
نام برد.
استفاده از
کتاب یادشده
به سالهای
دهه 1320
مربوط میشود
و نوع خط به
کار بردهشده
در آن به
صورت نستعلیق
و نسخ است.
در آن دوران
که
دانشآموزان
با این کتاب
تحصیل
میکردند،
اواخر جنگ
جهانی دوم
بود.
کلهرنیا که
دوران
خردسالیاش
را با شعرها
و جملههای
کودکانهی
این کتاب
سپری کرده
است، در
اینباره
میگوید:
«تأثیر مثبت
و شادیآور
بعضی از
حکایتهای
این کتاب
هنوز پس از
چند دهه بر
روح و روان
من باقی
مانده؛ به
طوری که
بارها از این
کتاب برای
فرزندان و
نوههایم قبل
از رفتن به
مدرسه،
خواندهام.
برخی از
حکایتهای
این کتاب
عبارتاند
از: شب
مهتاب،
بوسهی مادر،
عید نوروز و
پیشی پیشی
ملوسم.»
او با اشاره
به انتقادی
که در همان
سنین کودکی
به یکی از
درسهای این
کتاب داشته
است،
میگوید:
«درس «آذر و
شخص کور»
همیشه سؤالی
آزاردهنده در
ذهن من به
وجود میآورد
که چرا
نویسندهی
این کتاب
ارزشمند، آن
فرد نابینا
را مرد کور
خطاب میکند؟
چون من همیشه
از واژهی
کور متنفر
بودم که
اصلاً چرا
انسان به
خاطر معلولیت
باید تا آخر
عمر احساس
ذلت کند و
همیشه دوست
داشتم که آدم
علیل هرگز
ذلیل نباشد.
نگهدارنده
این کتاب قصد
فروش آن را
ندارد؛ مگر
اینکه در
مراکز فرهنگی
خاص مورد
بازدید عموم
قرار گیرد.