نیمه گمشده ما باید شبیه ما باشد یا متضاد ؟!
به گفته دکتر ناصری برخلاف تصور عموم مردم که به هنگام ازدواج به دنبال یک نفر شبیه خود می گردند، آن چه یک ازدواج را به تکامل می رساند، جمع شدن اضداد است که به رشد و تکامل می انجامد. به عبارت دیگر یک مرد باید با انتخاب زنی که موردپسند اوست، روان زنانه اش را تقویت کند و یک زن روان مردانه اش را ،به این ترتیب ازدواجی تکامل بخش است که حامل تضادها باشد.
حال سوال این جاست که ۲ انسانی که متضاد یکدیگر هستند چطور می توانند ازدواج موفقی داشته باشند؟
نکته همین جاست. فقط یک انسان خودخواه است که دنبال کسی شبیه خودش می گردد تا بشوند دو تا؛ در صورتی که یک انسان بالغ و دیگرخواه می خواهد با کسی ازدواج کند که شبیه او نباشد و آن چه او ندارد در اختیار داشته باشد تا با کمک توانمندی های طرف مقابل به کمال و وحدت برسد.
اگر می بینید که ازدواج های سنتی گذشتگان ما موفق تر از ازدواج های مدرن روزگار ماست، دلیلش این است که مردم آن زمان تضادها را بهتر می پذیرفتند و با جمع اضداد میانه خوبی داشتند اما مردم حال حاضر دنبال شبیه سازی هستند و می خواهند کسی را پیدا کنند که شبیه خودشان باشد.
در ازدواج های جدید هرکسی خودش را دوست دارد و می خواهد یک نفر مثل خودش را انتخاب کند غافل از این که دو قطب همنام پس از مدتی هم را دفع می کنند و نمی توانند با هم کنار بیایند. آغاز این ازدواج ها خوشایند و پایانش حامل تلخی و جدایی است اما ازدواج های سنتی با تضاد شروع می شود و ۲ نفر به رشد و تکامل می رسند و زندگی پایداری را تجربه می کنند.
در ازدواج های سنتی«دوستی» وجود دارد که با گذشت زمان عمیق تر می شود اما در ازدواج های مدرن عشق مثل شهاب گذراست و فقط لحظه ای آسمان را روشن می کند.
این روان پزشک تاکید می کند: هدف ما دفاع از ازدواج سنتی یا رد ازدواج مدرن نیست زیرا انسان چه در عصر سنتی و چه در عصر مدرن مشکلات زیادی داشته است.
لازم است انسان با نگاه به سنت و مدرنیته و با ورود به دوره پست مدرن سعی کند مشکلات آن دوران را پشت سر بگذارد و با بصیرت از امتیازات گذشته بهره ببرد.
جالب است که اساس دوره پست مدرن بر تضاد بنا شده حتی در ادبیات، معماری و فلسفه. برای همین است که به نقطه شروع بحث بر می گردیم و این که انسان به هنگام ازدواج باید به دنبال نیمه مکمل وجودی خود باشد و نه شبیه خودش.
نباید در انتخاب همسر دچار خودشیفتگی یا خودپسندی شد زیرا این کار آفت ازدواج است و باعث می شود فرد تصور کند آن قدر بی عیب و ایراد است که می تواند یک نفر عین خودش را تحمل کند.
اما پس از مدتی در می یابد که اشتباه کرده است و قادر نیست همسری را که آن همه در وجودش به دنبال شباهت بود، بپذیرد. واقعیت این است که در زندگی هم مثل طبیعت جمع اضداد است که ادامه حیات را میسر می کند. مثل گرما و سرما، آتش و آب، تاریکی و روشنایی که در کنار هم معنا می دهند و تضاد زیربنای هر تکاملی در زندگی است. اگر تضاد نباشد رشد و تکامل شخصیت ناممکن است.
اما انسان باید به هنگام ازدواج آن قدر به بلوغ رسیده باشد که بتواند آبرومندانه تعارضات و تضادها را حل و سعی کند کمترین آسیب را به طرف مقابل و زندگی اش وارد کند تا به رشد و تکامل برسد.
اتفاقی که اغلب رخ می دهد این است که غرور، قدرت و استقلال نزد مرد انباشته می شود و عاطفه ، احساس و وابستگی نزد زن احتکار می شود. مردی که نخواهد از قدرتش به زن انفاق کند و زنی که عواطف و عشق را زندانی می کند و به مرد نمی بخشد هیچ یک نمی توانند تکامل را تجربه کنند؛ زیرا نتوانسته اند تعارضات را بین خودشان حل کنند. در این شرایط زندگی مثل بازاری می شود که کسی نمی خواهد چیزی بخرد یا بفروشد و به اصطلاح «کساد» می شود.
به گفته دکتر ناصری ازدواج خوب ازدواجی است که تحمل و گذشت در آن حرف اول را بزند، چیزی که در زندگی مشترک جوانان امروز ما نایاب است. ازدواجی که هر ۲ طرف بدانند همه حق یا حقیقت با آن ها نیست و آن ها نیاز دارند روی حرف خود پا بگذارند تا تجربه های بهتری کسب کنند. با بخشیدن و انفاق کردن می توان به پذیرش نظرهای مخالف و متضاد در زندگی مشترک دست یافت
نظر شما :
آزادی فردی شما بعد از ازدواج چگونه تعریف می شود ؟!
یکی از مشکلاتی که بعد از ازدواج در زندگی زناشویی مطرح است، «محدودکردن آزادیهای فردی» طرفین است. در این موارد افراد، اولین واکنشی که نسبت به این محدودیت از خود نشان میدهند «مقاومت» است.
برای مثال فردی قبل از ازدواج، هر روز جمعهها عادت داشته با دوستان خود به کوه و یا تفریح برود و زمانی که ازدواج میکند، همسرش با این موضوع مخالف است و در برابر او مقاومت میکند. مثلا زمانیکه فرد لباسهایش را میپوشد و آماده برای رفتن به بیرون از خانه میشود، همسرش سریع واکنش نشان میدهد و میگوید: «کجا، تو دیگر همسرداری و اگر جایی بخواهی بروی، باید با هم برویم».
در ابتدا زوجین این نوع رفتار را میپذیرند و برای هم دیگر گذشت میکنند؛ اما با مرور زمان مقاومت خود را آغاز کرده و میگویند:"«ماهم می خواهیم زندگی شخصی خود و آزادی فردی داشته باشیم».
زمانیکه زوجین در زندگی مشترک خود مقاومت میکنند، باعث میشود به تدریج در دید زن و شوهر یک مسابقهای ایجاد شود که در کجا همدیگر را آزاد و در کجا با هم به تفریح بپردازند. در نتیجه این رفتار باعث کلنجار و یا کل کل بین زوجین میشود.
مسئله اصلی این است که طرفین باید به همدیگر «اعتماد» داشته و همدیگر را در اینکه «رشد شخصی» داشته باشند، یاری کنند.
ازدواج پیوند بین دو نفر است؛ اما دو نفر مستقل. قرار نیست همه چیزها به همدیگر وابسته و محدود باشد.
در اینگونه مسائل، خیلی خوب است که همسران در زمینه تفریح، با هم «علایق مشترک» داشته باشند. مثلاً زن و شوهر دوست دارند با همدیگر برای تفریح به کوه بروند. این «علاقه مشترک» سبب میشود که با همدیگر به کوه بروند.
و اما اگر علایقشان با هم نخواند و مشترک نباشد؛ مثلاً اگر یکی از زوجین، دوست نداشت به کوه برود، خواه ناخواه زندگی خوبی نخواهند داشت. در این مواقع یک نفر باید ایثار کرده و قربانی علایق شخص مقابل شده و از خواسته و امیال خود بگذرد تا طرف مقابل خود را راضی نگه دارد.
این گونه رفتار کردن در دراز مدت مشکل ساز شده و فرد احساس میکنند که در زندگی مشترک به رشد شخصی خود نرسیده و به خود نپرداخته است. در بسیاری از زوجهای جوان دیده میشود که این افراد بعد از سالها که زندگی مشترک داشتهاند، خسته میشوند و میگویند «ما دوست داشتیم سرکار رفته و یا کارهای هنری و نقاشی و یا کلاس های موسیقی برویم. حتی میخواستیم ادامه تحصیل داشته باشیم؛ اما فقط به صرف ازدواج نتوانستیم به هدفمان برسیم و کارهایمان بینتیجه مانده است».
در نتیجه در زندگی مشترک این مشکلات باعث می شوند که زندگی خوبی نخواهند داشت و می توان گفت: «اگر در زندگی شخصی راضی نباشد مسلما از زندگی زناشویی هم لذتی نمیبرد».
برای اینکه این اتفاق نیوفتد، زن و شوهر باید با همدیگر «مذاکره» کرده و به «توافق» رسیده و همدیگر را بپذیرند. مثلا بگویند:«درست است که در زیر یک سقف زندگی میکنیم و زندگی مشترک خوبی هم داریم؛ ولی زندگی خوب این است که سعی کنیم، همدیگر را تشویق کرده و کمک کنیم که به علایق شخصی و آزادیهای فردی خود بپردازیم».
نقاشی کودکتان را تحلیل کنید تا به دنیای درونیش برسید !
یک آسمان بنفش با گلهایی که در آسمان پرواز میکنند. درختانی با برگهای قرمز و یک خانه با دودکش. جادهای که توی آن یک ماشین حرکت میکند و بچهها و مامان و بابا که دست هم را گرفتهاند و موهایشان سیخ سیخی شده است.
این نقاشی زیباست. مامان به او میگوید:
چرا آسمان بنفش است؟
چرا گلها توی آسمان هستند؟
چرا موهای ما سیخ سیخی است انگار ترسیدهایم.
زیبا میگوید دلم میخواد. دوست ندارم عوضش کنم. مادر نمیداند که هر چیزی که کودک میکشد ریشه در تفکرات و دنیای تخیلی او و واقعیات پیرامونش دارد.
روانشناسان کودک تحلیلهای زیادی از نقاشی آنان میکنند و میتوانند به زوایای پنهان روحیات کودکان و مشکلاتی که هرگز به زبان نمیآورند و گاه والدین هم به آن اشارهای نمیکنند پی ببرند.
زهره مرشدی روانشناس و مشاور مدرسه میگوید: اعضای یک خانواده هماهنگ، در نقاشیهای کودکان، همیشه با هم و دست در دست هم نشان داده میشوند. اگر این اشخاص در تصویر در حالتی تعاملی و خوش و خرم بایکدیگر باشند نشان میدهد درجه صمیمیت آنها بیشتر است.
کودک، در نقاشی خانواده، تصویر خود را نزدیک شخصی نقاشی میکند که بیشتر دوست دارد؛ ولی اگر کودکی فکر کند که مثلا خواهرش بیش از او مورد توجه پدر و مادر است، در نقاشی خود خواهرش را بین پدر و مادر و خود را دورتر از آنها در حاشیه کاغذ قرار میدهد. در بعضی از نقاشیها تعدادی از افراد خانواده داخل خانه و تعدادی دیگرخارج از خانه نمایش داده میشوند.
اینگونه نقاشیها یا منعکسکننده غیبت واقعی شخص یا اشخاصی است که در خارج از خانه ترسیم شدهاند یا کمبود جذابیت عاطفی کودک را نسبت به آنها مینمایاند.
وی میافزاید: نقاشی بزرگی که همه صفحه را بگیرد نشانه اعتماد به نفس کودک است، اما کودکی که نقاشی ریز و کوچکی در یک گوشه صفحه میکشد و بقیه را سفید میگذارد اغلب از اعتماد به نفس کمی برخوردار است.
استفاده از خطوط شکسته و لرزان نیز همین حالت را نشان میدهد.
سهیل یک خواهر کوچولوی تازه به دنیا آمده دارد. او وقتی نقاشی میکشد همیشه خواهر کوچولوی خود را از خود بزرگتر میکشد و نشان میدهد همانطور که در قنداق از او بزرگتر است ایستاده و او کوچکتر است.
روانشناس مهدکودک میگوید: از وقتی خواهرش به دنیا آمده حس میکندکمتر مورد توجه واقع میشود به همین دلیل در نقاشیهای خود او را بزرگتر از خود ترسیم میکند و همیشه خودش یک گوشه دورتر از خواهر، مادر و پدر ایستاده است.
او معتقد است والدین این کودک باید توجه موثرتری به او نشان دهند و او را در سرنوشت نوزاد تازه به دنیا آمده دخیل کنند و در مورد کارهایش از او کمک بخواهند تا خود را جدا از مجموعه خانواده حس نکند.
در بیشتر نقاشیهایی که کودکان ترسیم میکنند، همیشه یک شخصیت اصلی وجود دارد که کودک بیشترین بار احساسی خود را چه به صورت عشق و ستایش و چه به صورت ترس و دلهره روی او مستقر میکند.
این شخصیت اصلی غالبا قبل از دیگران ترسیم میشود، زیرا او اولین شخصی است که کودک به او فکر میکند. این شخصیت اصلی، همیشه در اندازهای بزرگتر از دیگر اشخاص و با جزئیاتی بیشتر و کاملتر ترسیم میشود.
هنگامی که در نقاشی خانواده، یکی از اعضای خانواده وجود ندارد، میتوان نتیجه گرفت که کودک آگاهانه یا ناخودآگاه آرزوی نبودن آن شخص را دارد. این پدیده بیشتر در نقاشیهای کودکانی دیده میشود که با گذشت چند سال هنوز تولد خواهر یا برادر کوچکتر از خود را نپذیرفتهاند.
بنابر این با حذف این کودک مزاحم از نقاشی، خود را در دورانی طلایی که قبل از تولد نوزاد در آن زیستهاند، به تصویر میکشند.
نقاشی به ما کمک میکند تا به دنیای درونی و روح کودک پی ببریم، بدانیم چه نیازهایی دارد،
آیا کودک ناسازگار یا بیمار است؟
در بزرگسالی میخواهد چه کاره شود ؟ و...
به دلیل علاقه بسیاری از خانوادهها و اهمیت نقاشی کودکان تصمیم دارم در این شماره و در چند شماره آینده مفاهیم نقاشی کودکان را به طور کاملا خلاصه شده، تقدیمتان کنم. مفهوم خورشید، ماه، آسمان، زمین، اتومبیل و حیوانات را در این شماره با هم بررسی میکنیم، لطفا توجه داشته باشید که شما به کودک، موضوع نقاشی نمیدهید و خودش آزادانه نقاشی میکشد.
برخلاف تصور رایج، نقاشی کودکان پر از نمادهای زندگی اوست. روانشناسان معتقدند خورشید نماد والدین او است. خورشید در نقاشی کودک همچنین نشانه امنیت، خوشحالی، گرما، قدرت و به قول روانشناسان خورشید به معنی پدر است. وقتی رابطه کودک و پدر خوب است کودک خورشید را در حال درخشیدن میکشد و وقتی رابطه آن دو مطلوب نیست کودک خورشید را در پشت کوه ناپدید میکند.
ترس کودک از پدر به رنگ قرمز تند یا سیاه در نقاشی دیده میشود. البته با یک نقاشی ما به قضاوت نمیپردازیم بلکه باید چند نقاشی کودک را بررسی کرد.
اما برخلاف خورشید، ماه نشانه نیستی است. اغلب کودکان ماه را کنار قبر و قبرستان میکشند. کودکان در نقاشی خود ماه را با مرگ معنی میبخشند.
آسمان به معنی الهام و پاکی و زمین به معنی ثبات و امنیت است. کودکان خیلی کوچک هیچوقت خطی برای نشان دادن زمین ترسیم نمیکنند، ولی در 5 یا 6 سالگی که آغاز به درک دلایل منطقی میکنند به کشیدن زمین نیز میپردازند.
در جامعه امروزی، ماشین نشانه قدرت است، به همین دلیل در نقاشیهای کودکان مخصوصا پسربچهها ماشین زیاد دیده میشود.
اشکان هر وقت نقاشی میکند یک خانه و ماشین میکشد که خودش پشت فرمان نشسته است. آنها ماشین ندارند، اما دایی او که دارای یک خودرو شخصی است گاهی اجازه میدهد در حالت پارک اشکان پشت فرمان قرار بگیرد. به اعتقاد پژوهشگران ترجیح دادن کشیدن ماشین به جای آدم در این دوره خود به خود نشاندهنده وابسته بودن شخص به دنیای خارج و زندگی ماشینی است. البته این مسائل بستگی به سن، فرهنگ،عوامل ذهنی و... نوجوان دارد، اما کشیدن در حال راندن ماشین توسط کودک درخواست قدرت را در او نشان میدهد.
اگر کودک شما در اطراف خود با حیوانات سر و کار ندارد و به باغ وحش نمیرود باید به حیواناتی که در نقاشیهایش حضور دارند توجه کرد.
گاهی ممکن است کودک احساس گناه و تقصیری را که تجربه کرده و جرأت نکرده آن را ابراز کند در نقاشی و در قالب حیوان نشان دهد.
کشیدن حیوانات درنده نشانه فشارهای درونی و مخفی کودک است. مثلا کودکی که نسبت به برادر کوچکتر تازه به دنیا آمدهاش حسادت میکند در نقاشیاش ممکن است گرگ بکشد که این نشاندهنده ترس و دلهره کودک از تازه وارد کوچولو است.
تحلیل نقاشی کودک یک کار تخصصی است که شما میتوانید با کمک روانشناسان کودک اقدام به این کار کنید.
چطور عروسی رویایی برای خانواده شوهرتان باشید ؟
در گذشته عروس خانواده معمولا با خانواده همسر زندگی میکرد و هیچ مشکلی نداشتند؛ اما این فرهنگ با گذشت زمان کمرنگتر شده است. «مهدی دوایی» دکترای روانشناسی و عضوهیات علمی پژوهشکده علومشناختی در اینباره میگوید: وقتی زنی به مردی تعهد میدهد که با او زندگی کند، باید نسبت به علایق همسرش هم احترام بگذارد. به هرحال دوست داشتن بدون هزینه نمیشود. در برخی از مواقع امکان دارد که زنی زندگی مشترکش را با خانواده همسرش آغاز کند.
۶ راهکار برای بهتر ارتباط برقرار کردن با خانواده شوهر :
۱- معصومانه برخورد کردن
یکی از ویژگیهای عشق، معصومانه برخورد کردن است. زن باید با خود چنین سوالی مطرح کند که آیا همسرم را دوست دارم یا خیر؟ و هر کاری میتوانم برای عشقم انجام دهم یا خیر؟ و یا در رابطه با مواردی که همسرم به آن علاقه دارد، چگونه عکس العمل نشان دهم؟
۲- دیدن پدیده از دید مخاطب
یعنی فرد اصرار نداشته باشد که هر چیزی که من میبینم درست است. اگر زنی، خود را جای مخاطب (مادرشوهر) و یا جای کسی که همسرش با آنها یک مدت زندگی میکرده، بگذارد و از دید آنها نگاه کنند، بسیاری از تنشها از بین میرود. زنان نباید اصرار داشته باشند که همین که ما به ظاهر میبینیم، درست است؛ زیرا در این روش باعث میشود بسیاری از چالشها بوجود آید؛ ولی زمانیکه خود جای خانواده همسر بگذارند و از دید آنها نگاه کنند، این چالشها و یا تنشها از بین میرود.
در تعریف این موضوع میتوان به یک داستان بسیار جالب اشاره کرد؛ روزی کودکی از پدرش یک کاغذی میگیرد و از او تقاضا میکند که پاکتی به او بدهد. پدرش عصبانی میشود که برای چه میخواهی؟ پدر کارش را رها کرده به دنبال پاکت میگردد و بالاخره پیدا میکند. دوباره فرزندش میگوید: پدر به من یک خودکار بده. این بار پدر عصبانی میشود و به حرفهای فرزندش اصلا اهمیت نمیدهد.
وقتی فرزندش پاکتی با محتوای کاغذ مچاله به پدرش میدهد، پدر عصبانی میشود و آن را به سطل زباله پرتاب میکند.
فرزندش به او میگوید: «چرا به سطل زباله انداختی؟ آن هدیهای از طرف من به شما بود. آن کاغذ مچاله از هزاران بوسههای من، پر شده بود و هربار به کاغذ بوسه میزدم، آن را تا میکردم، به خاطر همین مچاله شد.»
شاید ما از دید خود رفتار اطرافیان را در نظر میگیریم؛ کاملا زشت و مچاله و بیحرمتی باشد، ولی وقتی از دید مخاطب به آن نگاه کنیم، سرشار از بوسه است. وقتی خانواده همسر به زن حرفی میزنند که به نظر زن تند میآید بیشتر از جنبه دوست داشتن نگاه کرده و جنبه مثبت آن را ببیند.
۳- رابطههای بدون حضور همسر
زن باید زمانیکه همسرش در خانه نیست، به صورت تلفنی و یا حضوری با خانواده همسرش ارتباط بر