- 25 نوامبر 2017 - 04 آذر 1396
تقریبا تمام افراد دورهای از ناسلامتی روان را در طول عمر خود تجربه میکنند و حدود یک پنجم تا یک چهارم افراد جامعه با مسائل سلامت روان دست و پنجه نرم میکنند.
اکنون پیشرفت فناوری عرصه تازهای در درمان گشوده است، در درمان بیماریهای روان و مسائل مربوط به سلامت روان که در نتیجه بیماریهای جسمی ایجاد میشوند.
برخی از تحقیقاتی که اخیرا انجام شده، نشان میدهد واقعیت مجازی (ویآر) میتواند تاثیر چشمگیری در بهبود یا تخفیف علائم این بیماریها داشته باشند.
هراس از ارتفاع (Acrophobia)
قرار گرفتن در بلندی برای مبتلایان به فوبیای ارتفاع تجربهای بسیار هراسآور است، در موارد شدید این ترس میتواند فعالیتهای اجتماعی فرد را تحت تاثیر قرار دهد و برایش مشکلات روزانه ایجاد کند.
در برخی افراد، ارتفاع فقط ترس از افتادن را ایجاد نمیکند بلکه ممکن است فرد احساس کند که ممکن است داوطلبانه خود را پایین بیندازد که احساسی بسیار ترسناک است.
اما اکنون با استفاده از واقعیت مجازی، فرد میتواند در عین حال که احساس ایمنی میکند خود را در معرض تجربه ارتفاع قرار دهد.
به گفته دکتر دانیل فریدمن روانشناسی که واقعیت مجازی را برای درمان هراس از ارتفاع به کار گرفته، این روش برای این بیماران مفید است:
"افراد میدانند که آنچه می بینند واقعی نیست بنابراین شروع به کارهایی میکنند که یا تا به حال نمیکردند یا مدتهای مدید است که از آن پرهیز کرده اند، اما ذهن و بدن آنها طوری عمل میکند که انگار در دنیای واقعی هستند."
"آنها یاد میگیرند که خاطره جدیدی را شکل بدهند، مسئله آنها احساس ایمنی در ارتفاع است. به این ترتیب، خاطره امنیت در ارتفاع جایگزین میشود و به تخفیف خاطره ترس کمک میکند."
شرکت کنندگان در این تحقیق از این روش راضی هستند، آنها به تدریج اعتماد به نفس پیدا می کنند در زندگی واقعی به جاهای بلند بروند و در جاهایی که پیش از این جرات نمیکردند به پایین نگاه کنند.
این شیوه آزمایشی اکنون برای صد نفر به کار گرفته شده است و دکتر فریمن امیدوار است پس از تکمیل، در کلینیکها و حتی در خانه و بدون حضور درمانگر به کار گرفته شود. او میگوید:
"بعضیها نگران این هستند که واقعیت مجازی جای درمانگر واقعی را بگیرد. اما ما فکر میکنیم واقعیت مجازی می تواند کمک درمانگر باشد و به خیلی افراد کمک کند مشورت لازم را بگیرند."
"اگر بخواهیم خدمات روانشناسی را در سطح وسیع به همه ارائه کنیم به فناوری هایی مثل واقعیت مجازی نیاز داریم."
آیا تکنولوژی میتوانند بیماریهای پیچیده مثل اضطراب و افسردگی را درمان کنند؟ این سوالی است که محققان در لندن سعی کردهاند با استفاده از واقعیت مجازی به آن پاسخ دهند.
برای این کار یک تکنیک قدیمی روانشناسی به نام تعویض بدن را که برای خوددرمانی استفاده می شد، با واقعیت مجازی ترکیب کردهاند. وقتی فرد عینک ویآر را به چشم میگذارد خود را در مطب درمانگر میبیند. از این شیوه برای درمان اضطراب اجتماعی یا اضطراب ناشی از حضور دیگران استفاده شده است.
کسانی که این مشکل آنها شدید است حتی از کارهای ساده مثل خرید یا گرفتن کتاب از کتابخانه ناتوان میمانند چون برایشان بسیار اضطرابآور است.
آنها احساس داغی و برافروختگی میکنند و نفسشان تند میشود و زیر آوار ترس شدید درمانده میشوند.
اما با استفاده از واقعیت مجازی، ابتدا فرد مشکل خود را برای یک درمانگر مجازی - مثل این مرد ریشدار- توضیح میدهد. اینکه فرد میداند که در واقع تنها است و کس دیگری حضور ندارد به او کمک می کند تا اضطرابش کاهش یابد و بتواند مشکل خود را توضیح دهد.
بیمار در قدم بعدی جایش با درمانگر عوض میشود، فرد آواتار (خود مجازیاش) را میبیند که دارد مشکلش را توضیح میدهد و خود فرد باید به خود مجازیاش مشورت بدهد.
به این ترتیب درمانجو در واقع از خودش سوال میکند که آیا تا به حال سعی کرده با روشهای مثل تمرکز بر تنفس خودش را آرام کند یا نه و آیا سعی کرده ریشه این اضطراب را پیدا کند.
بیمار بعد جوابهای خودش را از آواتار درمانگر میشنود.
برای کسانی که در این تحقیق شرکت کردهاند شنیدن آنچه درمانگر مجازی میگوید - که در واقع حرف خودشان است- به اندازه گفتگو با درمانگر واقعی تاثیر نداشته است. ممکن است اگر فرد آنچه را به دیگری ممکن است بگوید، دوباره بشنود فوایدی داشته باشد اما نمیتواند جای فرد آموزش دیدهای را بگیرد که میداند برای هر مورد خاص چه روشهایی بهترین روش است.
دکتر نیهارا کروس میگوید واقعیت مجازی باید در کنار روش سنتی گفتگو با درمانگر به کار گرفته شود و به تنهایی ممکن است فایده نداشته باشد:
"اول اینکه واقعیت مجازی فرض را بر این میگذارد که فرد توانایی این را دارد که خود را به جای دیگری بگذارد، کاری که همیشه آسان نیست."
"فرض دوم این است که همه افراد مهارت کلامی برای توصیف عینی هر چیزی را دارند در حالی که برای بعضی افراد این کار راحتی نیست."
استفاده از این فناوری و این شیوه در مراحل اولیه است و تا زمانی که به تکامل برسد راه درازی باقی است.
توهم شنوایی
شنیدن صداهایی که در واقعیت وجود ندارند، توهم شنوایی، یکی از شایعترین علائم در بیماریهای روانپزشکی است، بخصوص در اسکیزوفرنی. این صداها برای فرد بسیار آزاردهنده و ناخوشایند هستند و اگر آمرانه باشند ممکن است فرد را در معرض خطر جدی قرار دهند. حتی با روان درمانی و دارودرمانی یک چهارم مبتلایان به اسکیزوفرنی همچنان این صداها را میشنوند.
اما تحقیقی که در کینگز کالج و دانشگاه یو سی ال لندن انجام و در نشریه لنست منتشر شده میگوید جسمیت دادن به این صداها به مبتلایان کمک کرده بهتر با این صداها کنار بیایند.
در این تحقیق برای هفتاد و پنج فرد که بیش از یک سال توهم شنوایی داشتند شش جلسه مواجهه با آواتار ترتیب دادند، به عبارت دیگر بر صفحه کامپیوتر صدای مزاحم تجسمی عینی پیدا میکرد و فرد می توانست با صدای درون ذهنش به عنوان یک شخصیت مجازی رو در رو شود.
خود شرکت کنندگان با استفاده از یک نرم افزار شبیهسازی در فرآیند شکل دهی به این صدا مشارکت داشتند تا هم چهره هم صدای فرد مجازی تجسم همان صدایی باشد که آنها در سر خود میشنوند. برای هفتاد و پنج نفر دیگر فقط جلسات روان درمانی ترتیب دادند.
پس از آنکه آواتار صدای توهم شکل گرفت، فرد با این آواتار به گفتگو میپردازد. درمانگر در مکالمهای سه نفره گاهی با صدای آواتار و گاهی با صدای خودش پاسخ میدهد.
واقعیت مجازی به کمک علم آمده است
پروفسور تام کریگ از نویسندگان این تحقیق میگوید رویارویی فرد با آواتار به او احساس ناامنی نمیدهد، آسان است و در کاهش دادن مواردی که فرد صدا می شنود دو برابر موثرتر از روان درمانی است.
این صداها اغلب فرد را تهدید میکنند یا به او توهین می کنند و بسیاری از افراد نمیدانند که میتوانند به این صداها جواب بدهند، حرفهایشان را رد کنند یا با آنها مخالفت کنند؛ چرا که این تجربه بسیار آزاردهنده و ترسناک است. اما استفاده از شبیه سازی به آنها کمک میکند تا دریابند که میتوانند با آین صداها مقابله کنند.
در این شرایط فرد بیشتر احساس امنیت می کند و خود را قادر میبیند که کنترل ذهن و رفتار خود را از دست صدا خارج کند، این تحولی بزرگ است برای فردی که خود را در مقابل این صدا کاملا ناتوان میدیده است.
در این شبیه سازی به بیمار یاد داده می شود که چطور جلوی صدا بایستد و مثلا بگوید: "دیگر به حرفت گوش نمیکنم چون مزخرف می گویی."
پس از دوازده هفته ، هفت نفر از آنها که آواتار درمانی شده بودند و دو نفر از آنها که روان درمانی شده بودند گفتند صداها کاملا ناپدید شدهاند. اما در هفته ۲۴ میزان بهبودی در آنها که آواتار درمانی شده بودند مشابه کسانی بود که روان درمانی شده بودند. این احتمال به آن معنا است که هر از چند گاه باید جلسات مجدد آواتار درمانی را تکرار کرد تا اثر آن تقویت شود.
تردیدی نیست که در این باره به تحقیقات بسیار بیشتری نیاز است. در این مورد واقعیت مجازی به کار گرفته نشده و تنها از شبیه سازی کامپیوتری استفاده شده اما می توان تصور کرد که در آینده از همین شیوه به صورت واقعیت مجازی استفاده شود و فرد خود را در موقعیتهای مجازی شبیه زندگی واقعی ببیند و با صدا روبرو شود.
اما واقعیت مجازی را میتوان برای عوارض و مشکلاتی که بیماریهای جسمانی برای سلامت روان ایجاد میکنند -مثل اضطراب و افسردگی- به کار گرفت. در تحقیقی که هم اکنون در ولز در جریان است، واقعیت مجازی برای مبتلایان به فیبروز کیستیک به کار گرفته شده است.
فیبروز کیستیک یک بیماری ژنتیکی است که تنظیم تراوش و حرکت مولکولهای آب و یونها از غشاهای مخاطی مختل می شود و بنابراین در دستگاه تنفس، گوارش و سیستم تعریق فرد مبتلا ترشحات مخاطی چسبناکی تولید می شود. به این ترتیب موادی که باید ترشح و خارج شوند در داخل عضو گیر میافتند و مشکلات زیادی ایجاد می کنند. متوسط عمر مبتلایان ۴۱ سال است و آنها به علت این بیماری، بستریهای متعدد و طولانی در بیمارستان دارند.
اما اکنون پژوهشگران با واقعیت مجازی به کمک آنها آمدهاند. آنها میتوانند با وی آر به میان حیات وحش بروند و در آن گشت و گذار کنند و حتی میتوانند در آن دوچرخهسواری کنند.
بت کلارک که این کارآزمایی را انجام داده میگوید:
"من به نحو دلپذیری شگفتزده شدهام. ما از هر چیزی که بتواند حواس را از بستری بودن در بیمارستان پرت کند استقبال می کنیم."
"وی آر واقعا شما را برای دقایقی به جای دیگری میبرد. ماندن در بیمارستان هیچوقت لذتبخش نیست. کارکنان بیمارستان واقعا خوبند اما آیا آنها از بودن در بیمارستان لذت میبرند؟ بنابراین اینکه بتوانی بیرون و به جای دیگری بروی حتی برای مدتی کوتاه، عالی است."
در این کارآزمایی مبتلایان به جای اتاق بیمارستان خود را در طبیعت میدیدند و دوچرخه سواری هم برای این در این کارآزمایی گنجانده شده بود تا بیماران را به تحرک بدنی تشویق کند.
یکی از شرکت کنندگان در کارآزمایی گفت: "من اول کمی شک داشتم که این کار را بکنم اما وقتی امتحان کردم خوب بود. حواس آدم را پرت میکند و ذهن را به جای دیگر میبرد. وقتی داری دوچرخه سواری میکنی، نفست نمی گیرد چون ذهنت جای دیگری است و بر چیز دیگری تمرکز کردهای."
چون احتمال عفونت در این بیماران زیاد است آنها معمولا در تماس با بیماران دیگر قرار نمیگیرند بنابراین محققان در فکر یک واقعیت مجازی هستند که ارتباط این بیماران با یکدیگر و همچنین امکان بازی آنها با همدیگر را در دنیای مجازی فراهم کند.
دکتر جیمی داکرز میگوید: "ماهیت فیبروز کیستیک طوری است که بسیاری از اعضای بدن را درگیر میکند و برنامه درمانی روزانه آنها، دارو و فیزیوتراپی زمانبر و پیچیده است."
"علاوه بر این مبتلایان به این بیماری جوان هستند و از تکنولوژی و آی تی سر در میآورند بنابراین ما فکر کردیم استفاده از واقعیت مجازی به صورت آزمایشی برای این بیماران واقعا خوب خواهد بود."
پیش از این در استرالیا از واقعیت مجازی برای شیمیدرمانی بیماران سرطانی استفاده شده تا آنها را دقایقی از حال بدی که این درمان ایجاد می کند، دور کند.
در بیمارستانی در لندن نیز اخیرا برای بیماران مبتلا به سرطان غیرقابل درمان، با استفاده از ویآر این فرصت را ایجاد کردند که به جاهایی که از آن خاطره دارند اما نمیتوانند به آنجا بروند، سفر مجازی کنند
پنجاه سال پیش روز سوم دسامبر ۱۹۶۷، قلب دنیس داروال، قربانی ۲۶ ساله تصادف رانندگی در داخل قفسه سینه لوئیس واشکانسکی، فروشنده ۵۴ ساله شروع به تپیدن کرد.
خبر نخستین جراحی پیوند قلب انسان به انسان به سرعت به سرخط خبرهای جهان تبدیل شد. کریستیان بارنارد، جراح اهل آفریقای جنوبی تیم جراحی را هدایت میکرد.
خبرنگاران و فیلمبرداران از سراسر جهان به بیمارستان "گرووته شور" شهر کپتاون پایتخت افریقای جنوبی هجوم آورند، خیلی زود این بیمارستان به نام بارنارد و واشکانسکی مشهور شد.
با وجودی که واشکانسکی فقط ۱۸ روز زنده ماند، اما گزارشهای اولیه این عمل جراحی را "تاریخی" و "موفقیت آمیز" توصیف کردند.
اولین پیوند قلب چنان توجه رسانهها را به خود جلب کرد که فصل جدیدی را در زمینه کار پزشکان و بیماران مشهور، نشست خبری پس از جراحیها و اطلاعرسانی گزارشهای پزشکی گشود.
این جراحی در کنار خبر قدم گذاشتن انسان روی کره ماه که دو سال بعد اتفاق افتاد، یکی از مهمترین اتفاقات قرن بیستم بود.
همانطور که خبرنگاری نوشت، "این همان چیزی است که هر خبرنگاری آرزویش را دارد."
در این شاهکار درخشان تکنولوژی، نمادینترین عضو انسانی دخیل بود و یک داستان آشنا که چطور مرگ یک نفر میتواند به نجات دیگری بینجامد.
توجه عموم
فعالیت روزانه و احساسات لحظه به لحظه واشکانسکی از بیمارستانی که در آن بستری بود، گزارش میشد. اینکه او بیدار شد، صحبت کرد، برای صبحانه یک تخم مرغ پخته خورد، همه اینها تیتر صفحه اول روزنامه ها را به خود اختصاص میدادند.
همسر واشکانسکی و پدر اهدا کننده قلب هم در پوشش خبری رسانهها مدام مورد توجه قرار میگرفتند. تصویر این دو در حالیکه خانم واشکانسکی گریه کنان از آقای داروال به خاطر موافقت با اهدای این هدیه گرانقدر یعنی اهدای زندگی قدردانی میکرد.
پس از اینکه واشکانسکی دچار عفونت ریه شد و درگذشت، غم و اندوه آنها با همگان به اشتراک گذاشته شد.
آقای داروال از اینکه دخترش را برای بار دوم از دست داده سوگواری میکرد "اکنون دیگر هیچ قسمتی از بدن او زنده نبود."
اما دکتر بارنارد همچنان در معرض توجه عموم بود.
جذاب و خوشتیپ؛ عکسش روی جلد مجلهها چاپ میشد، با مقامات و بازیگران سینما دیدار میکرد و هر کجا میرفت عکاسان و خبرنگاران به دنبالش بودند.
اما در همین حال نگرانیها هم درباره موضوع پیوند قلب بالا گرفت و میان پزشکان اختلاف نظر افتاد.
جراحان زیادی از نظر تکنیکی آماده انجام جراحی پیوند قلب بودند و عمل جراحی بارنارد موجی از فعالیتهای جهانی را به راه انداخت.
در سال ۱۹۶۸، ۴۷ تیم پزشکی متفاوت بیش از صد عمل پیوند قلب را در سراسرجهان انجام دادند. تک تک این جراحیها مورد توجه عموم و رسانهها قرار گرفت و این برای حرفه پزشکی که تا آن زمان به طور سنتی ساکت و خاموش بود، اتفاق تازهای بود.
تا آن زمان بیشتر دریافت کنندگان قلب فقط مدت کوتاهی زنده می ماندند - بعضی فقط چند ساعت- و همین بالا بودن آمار مرگ پس از جراحی پیوند انتقادها را افزایش داد.
پرسشهایی درباره اینکه آیا امکانات موجود برای مهار سیستم ایمنی بدن بیمار در حد چنین جراحیای هست و آیا اصلا این جراحی ارزش آن را دارد که چنین تکنولوژی پیشرفتهای برایش بکار گرفته شود
پیچیدگیهای اخلاقی و مشکلات قانونی درباره جدا کردن یک قلب سالم که همیشه نماد زندگی و مرگ بوده است و اینکه آیا این عمل به منزله کشتن فرد اهدا کننده قلب خواهد بود، نگرانیهای دیگری را مطرح کرد.
انگیزه پزشکان در نجات جان بیمارانی که به عنوان اهدا کننده بالقوه شناسایی میشدند، مورد تردید قرار گرفت بخصوص پس از آنکه در دومین عمل جراحی پیوند قلب بارنارد، در ژانویه ۱۹۶۸ قلب یک مرد رنگین پوست -اصطلاحی که در آفریقایی جنوبی دوران نژاد پرستی، برای نژادهای مختلط استفاده میشد- به یک مرد سفید پوست پیوند زده شد.
جراحی اندام های سالم برای پیوند به بیماران دیگر از یک سو باعث امیدواری و از یک سو باعث وحشت شد.
اولین پیوند قلب در ماه می ۱۹۶۸در بریتانیا مثل همه جا بشدت مورد توجه رسانهها و عموم مردم قرار گرفت اما بحث و جنجالی عمومی که در باره این نوع جراحی در گرفت باعث شد در دهه ۱۹۷۰ موقتا ممنوع شود.
اما همزمان باعث پیشرفتهای چشمگیر در درمان سیستم ایمنی پیوند قلب دوباره از سر گرفته شد.
جراحی پیوند قلب امروزه عملی رایج و تحولی در افزایش طول عمر است اما برای رسیدن به اینجا از پنجاه سال پیش، راه دشواری را طی کرده است.
دانشمندان با تکیه بر تحلیل های ژنتیکی متوجه شده اند که عوامل بیماری زایی که مگس حامل آن است بیش از حد تصور است.
براساس تحلیل دی ان ای مگس خانگی و مگس لاشه در مجموع با هم میزبان بیش از ۶۰۰ باکتری مختلف هستند.
بسیاری از این باکتری ها باعث عفونت در انسان می شوند از جمله در دستگاه گوارش، خون و ریه.
آزمایش ها نشان می دهد که مگس ها می توانند باکتری را روی قسمت های مختلف پا و بال هایشان حمل کنند. در واقع هر یک قدمی که مگس برمی دارد می تواند باکتری های زنده را منتقل کند.
پرفسور دونالد برایانت از دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا که در این مطالعه شرکت داشت به بی بی سی گفت: "مردم تصوراتی درباره عوامل بیماریزایی که مگس ها حمل می کنند داشتند اما از ابعاد و میزان انتقال این عوامل اصلا خبر نداشتند."
برای مطالعه مجموعه میکروبهایی که در داخل و روی بدن مگس های خانگی و مگس لاشه پیدا شد از تعیین توالی (sequencing) دی ان ای استفاده شد.
معلوم شد مگس خانگی که در همه جای جهان فراوان است حامل ۳۵۱ نوع باکتری است. مگس لاشه که در آب و هوای گرمتر پیدا می شود حامل ۳۱۶ گونه باکتری بود. شمار بزرگی از این میکروبها را هر دو نوع مگس حمل میکردند.
این محققان که مطالعه خود را در نشریه "تحقیقات علمی" منتشر کردهاند می گویند در بخش بهداشت عمومی به اندازه کافی به خطر مگس به عنوان منبع شیوع بیماری اهمیت داده نشده است.
پروفسور برایانت گفت: "ما بر این باوریم که این ممکن است نشان دهنده مکانیزمی برای انتقال عوامل بیماری زا باشد که مقام های بهداشت عمومی آن را نادیده گرفته اند و مگس ها ممکن است به انتقال سریع این عوامل در زمان شیوع بیماری ها دامن زنند."
"این باعث می شود دفعه بعد که پیک نیک رفتید پیش از خوردن سالاد سیب زمینی که مدتی در هوای آزاد بوده بیشتر دقت کنید."
مگس های خانگی به کثیفی شهره هستند چون عادت دارند روی زباله بنشینند و از انواع غذاهای درحال گندیدن، لاشه حیوانات و فضولات تغذیه کنند.
مگس لاشه یکی از فراوان ترین حشرات در اطراف لاشه حیوانات است. اینها در نواحی شهری زیادند و اغلب در اطراف کارخانه های فرآوری محصولات گوشتی، مراکز دفع زباله و کشتارگاه ها مشاهده می شوند.