چطور میشود که ریچارد راجرز، یکی از جسورترین و جریانسازترین معماران مدرن که آثارش در دانشکدههای معماری - به خصوص در ایران - با ستایش و جزء به جزء مطالعه میشوند، خودش در یک خانه قدیمی قرن هجدهمی زندگی میکند؟ آیا یکی از پرچمداران معماری امروز ترجیح میداد معمار یک کلیسای قرن پانزدهمی میبود؟
پاسخ را باید در روح زمان که در یک اثر معماری جاری میشود دید، چیزی که یک اثر معماری نوساز هنوز از آن بیبهره است. بعید است یک معمار خوب - در این نمونه راجرز - از این ویژگی معماری بیخبر باشد. معمار و غیرمعمار، تلفیق زیبایی کاربردی، اصالت و تاریخ برای هر کسی ترکیبی است مطبوع و بیجایگزین. برای همین هر سال بخش قابل توجهی از مبالغ صرف شده در ساز و کار معماری به بازسازی، مرمت و احیای بناهای تاریخی اختصاص دارد.
مرمت آثار معماری به جز حفظ میراث فرهنگی یک کشور، به حفظ اصالت بافت شهرها و یا طبیعتی که بنا در آن قرار گرفته کمک میکند. در این حالت آثار معماری میتوانند به جز ارزش تاریخی به یک جاذبه گردشگری هم تبدیل شوند.
به عنوان مثال بریتانیا را در نظر بگیرید: در هر جهتی که از لندن حیرت کنید غیرممکن است در دل چمنزارها و تپههای سبز به ویرانه قصرهای قدیمی که در اثر جنگهای داخلی، هجوم نظامی و عوامل طبیعی نابود شدهاند برنخورید. این ویرانههای سنگی یکی از ویژگیهای اساسی هویت مناظر طبیعی بریتانیاست.
اما معماری خلاق ثابت کرده که حتی ویرانههای به ظاهر مرمت نشدنی این قابلیت را دارند که به آثاری زنده تبدیل شوند، بدون این که هویت و اهمیت تاریخی خود را از دست بدهند.
مثلاً قصر قرن شانزدهمی آستلی در وارویک شایر را در نظر بگیرید که بعد از یک آتشسوزی در سال ۱۹۷۸ در حالی که فقط پوستۀ بیرونیاش باقی مانده بود، به حال خود رها شد. سالها بعد با همکاری بین مالک بنا و معادلِ بریتانیایی سازمان میراث فرهنگی منطقهای، طرح مرمت بنا به عنوان یک هتل کوچک آغاز شد و اجرایش در سال ۲۰۱۲ به پایان رسید.
البته که طرح نهایی مخالفان و موافقان خودش را داشت، اما من در اینجا به عنوان یک نمونه مهم و موفق آن را ذکر کردم، برای این که اولین طرح مرمتی بود که در سال ۲۰۱۳ برنده جایزۀ معماری استرلینگ - معتبرترین جایزه معماری بریتانیا - شد که معمولاً به طرحهای معماری تازه داده میشود.
در حاصل درخشان این طرح احیا، تلفیق بهترین امکانات فنی امروز را با زیبایی و اصالت گذشته میتوان دید، چیزی که آدم برای تک تک بناهای رو به تخریب، اما اعلای اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، تهران و دیگر شهرهای ایران آرزو میکند.
در ایران یک آگاهی تاریخیِ نه چندان قدیمی، اما به هر حال نهادینه شده در مورد مرمت و حفظ آثار معماری وجود دارد که به دوره پهلوی اول برمیگردد. این آگاهی و برنامهریزی و عمل متعاقب آن در سالهای اخیر به دلایل متعدد مورد غفلت و حتی گهگاه در دوراهی بین پول و اصالت، مورد خیانت قرار گرفته است.
برخی از راهحلها برای مهار این سیر، بدیهی و آشکارند و هر کارشناسی با ذرهای احاطه بر موضوع و شرایط موجود، آنها را به خوبی میشناسد. اما مشکل این دسته، مانند خیلی موارد دیگر در ایران، این است که آنها ضمانت اجرایی ندارند یا چنان که باید جدی گرفته نمیشوند. بعضی از راهحلهای کلیدیای که با تبدیل شدن به قانون بیچونوچرا میتوانند میراثهای معماری ایران را نجات دهند شامل اینها میشوند:
تعیین حریم: یکی از آسیبهای جدی وارد به بناهای تاریخی، تعرضی است که به حریم آنها میشود. عدم توجه به حریم نه تنها هارمونی بین بنا و بافت را به هم میریزد بلکه خاکبرداری یا تخریب غیراصولی بناهای مجاور و اخیراً بلندمرتبهسازی خودش به تخریب غیرمستقیم یک بنای تاریخی میماند. همین طور دیده شده که بناها ثبت میشوند، اما تعیین حریم نمیشوند که معنایش ناتمام گذاشتن کار حمایت از یک بنای تاریخی است.
حمایت جدی از مالکان خصوصی: میراث فرهنگی باید اما و اگرها و هزارتوهای اداری پیش روی مالکان را بردارد تا هر شهروند صاحب یک بنای تاریخی نه تنها به آن چه در تملک دارد افتخار کند، بلکه احساس کند بیشتر از مالک یک ساختمان معاصر مورد حمایت قرار دارد. مالک باید رابطهاش با میراث فرهنگی را حمایت کامل ببیند و نه محدودیت غیرمنطقی.
مرمت صحیح: در حد وفادار ماندن به همان چیزهایی که مرمتگر و معمار در کتابهای تخصصیاش آموخته است.
حرمت به بافت کهن شهر: تطبیق طرحهای گسترش شهری با ارزشهای تاریخی و یا به عبارت دیگر پیوند جدیتر بین شهرداریها و سازمان میراث فرهنگی.
راهکارهای دیگری نیز وجود دارند که با بالا رفتن تعداد بناهای ثبت شده ضرورتشان احساس میشود. مثلاً درجهبندی اهمیت تاریخی بنا و بعد وارد عمل شدن و اختصاص دادن نیرو و بودجه بر اساس آن درجهبندی. در این شکل از اولویت قائل شدن مرمت بناهایی که ارزش بیشتری دارند سریعتر از نمونههای مشابهشان انجام میشود.
تغییر کاربری خلاق موضوع مهم دیگری است که باید در مرمت بناها درنظر گرفته شود. همیشه لازم نیست یک بنای قدیمی با همان کاربری سابق احیا شود، یا در کلیشهای آشنا به یک موزه دیگر تبدیل شود. بسیاری بناها قابلیت و ظرفیت یک موزه را ندارند، اما به عنوان یک مرکز فرهنگی، یک رستوران یا یک مرکز اقامتی میتوانند جان دوبارهای بگیرند.
پیدا کردن کاربریهای متناسب با بافت شهریای که بنا در آن قرار گرفته هم میتواند با الهام از خود بافت باشد و هم طبیعتاً در ک انتخاب درست، در دراز مدت میتواند روی بافت تأثیر بگذارد.
البته که تقریباً بیشتر این راهحلها قبلاً توسط دستهای خلاق از معماران ایرانی آزموده شده است. آثار مرمت شده زیر تنها چند نمونه است از هنر مرمت و احیای بنا و افزودن قابلیتها و کاربریهای تازه به آن بدون این که هویت اصلیاش مورد چالش قرار بگیرد.
در سال ۱۳۸۷، فضایی در محوطه کتابخانه اسناد ملی ایران شیراز که پیشتر کارخانه نساجی بود، در طراحی خلاقانه امیر عباس کاشف به یک گالری هنری تبدیل شد. یکی از ویژگیهای این طرح، حفظ ماشینهای نساجی زنگ زده و از کار افتاده کارخانه سابق در فضای امروزی بود: در طراحی فضاهای داخلی، همه این ابزار قدیمی با اشیاء نمایشی گالری و بخشی مهم از جذابیت آن بدل شدهاند. بازدیدکننده میتوانند زیبایی این ماشینهای ساده و با وقار را در فضای مدرن و پر نور گالری دریابد.
این شاهکار معماری و برنده جایزۀ معماری آقاخان در سال ۲۰۱۳ نمونهای است از مرمت علمی یک اثر معماری با احترام کامل و بدون دخل و تصرف در کاربری و مصالح بنا که از نظر مقیاس در نوع خودش مثال زدنی است و نشان میدهد که امکانات لازم برای اجرای پروژههای مشابه در ایران وجود دارد.
این ساختمان مسکونی دورۀ قاجار در سال ۱۳۸۱ به فهرست آثار ملی پیوست و ده سال بعد از آن توسط شهرداری منطقه خریداری شد تا طرح مرمت آن آغاز شود. کار طرح تازه به برادران مرصعی سپرده شد و پروژۀ مرمت شده سال گذشته افتتاح شد. این کار مرمت نمونه اخیراً توسط یونسکو تقدیر شده است.
اگر به دیدار این ساختمان میروید که دارد به عنوان دفتری وابسته به شهرداری از آن استفاده میشود که کاربری بسیار محدودی برای بنایی است که به تمام شهروندان تعلق دارد، دیدن یک برج سر به آسمان کشیده در پشت آن مثال روشنی است از این که چظور عدم تعیین حریم معنایش خنثی کردن بیشتر زحماتی است که برای احیای یک بنا کشیده شده است.
در سال ۱۳۹۲ سازمان میراث فرهنگی قزوین تصمیم گرفت یکی از سراهای موجود در مجموعه تاریخی قاجاری سعدالسلطنه که کار مرمت آن تازه به پایان رسیده بود را به یک مرکز موسیقی تبدیل کند.
تیم طراحی پدرام پاکزاد و فرهاد خادم پور تصمیم گرفت از ایجاد کنتراست بین مصالح سنتی به کار رفته در بنا با مصالح تازه و ایجاد تضادهای جذاب نه تنها رنگ و بویی امروزی به بنا بدهد، بلکه با این همنشینی حساب شده ارزش های بنا را به بازدیدکننده یادآوری کند. به علاوه چون هدف این پروژه تبدیل بنا به خانه موسیقی بود، ایدههای زیادی در طراحی اجزای داخلی بنا - به خصوص مبلمان و دکوراسیون - از خود موسیقی الهام گرفته شده. (مثلاً در نور دهی سقف سعی شده حالت نتهای موسیقی القا شود.)
اولین زندان مدرن ایران که در سال ۱۳۰۸ توسط رضاشاه افتتاح شد با سر رسیدن دهه چهل شمسی و ساخته شدن زندان اوین اهمیتاش را از دست. این افول تا همین اواخر ادامه پیدا کرد تا این که که بلاخره در سال ۱۳۸۳ تعطیل شد.
اگر پیگیریهای مردمی نبود، این زندان در همان سال ۱۳۸۳ توسط شهرداری تخریب شده بود، اما هیچکس تصور نمیکرد که یکی از افسردهترین و ناخوشایندترین فضاهای معماری که بشر میتواند بسازد در یک مرمت حساب شده به چنین فضای مطبوعی تغییر هویت بدهد. زندان دیروز، حالا باغ موزه قصر نام دارد.
احیای این فضا نشان میدهد که چطور میشود با بنا به عنوان یک سند زنده تاریخی برخورد کند، سندی که هر دیدار با آن بخشی از هویت ملی و تاریخی یک کشور را به بازدیدکننده یادآور میشود.