بایگانی مطالب خواندنی  جالب..
بایگانی مطالب خواندنی  جالب..

بایگانی مطالب خواندنی جالب..

دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت .ازقسمت اول تا سوم.

دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت | قسمت اول

چهره های بزرگ دنیا ویژگی های منفی و مثبت زیادی دارد...

دونالد ترامپ حالا رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا از نظر اهمیت و پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک و نظامی و … شده است؛ رئیس‌جمهور کشوری که آن را به‌نوعی(!) بزرگ‌ترین امپراطوری تاریخ هم می‌دانند.

اما قبل از ترامپِ رئیس‌جمهور و منفود، ما یک ترامپ موفقیتی هم داشتیم که کتاب‌هایی درباره پیشرفت و توسعه فردی می‌نوشت و آرا و اندیشه‌ها و پیشنهادهایش را در این کتاب‌ها، با دیگران به اشتراک می‌گذاشت. تا قبل از این‌که رئیس‌جمهور هم شود، کلی آدم موفقی بود؛ هرچند که ضعف‌های شخصیتی و اخلاقی خودش را هم داشت.

اما نباید فراموش کرد که به قول دکتر احمد حلت، بنیانگذار مجله موفقیت :

«ریاست جمهوری ترامپ جدا از این‌که چه جور آدمی است،
از این نظر اهمیت دارد که با فرمول‌های مرسوم موفقیتی به چنین جایگاهی رسیده
و این، بدان مفهوم است که این فرمول‌ها، جواب می‌دهند.
»

اما چنین آدمی، چطور شده که به چنین موفقیت‌هایی رسیده و حتی حالا، رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا شده؟
جدا از علمی بودن یا نبودن نظراتش، به‌عنوان یک آدم خیلی موفق می‌شود روی آن‌ها حساب باز کرد. پس این شما و این هم سلسله مطالب دنباله‌دار «دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت»

در این سری مقالات نمیخواهیم بپردازیم به گذشته و بیوگرافی دونالد ترامپ، چرا که قبلا در «پرونده مرموز دونالد ترامپ؛ نمایش، سیاست و هنر معامله» کامل به آن پرداختیم، در این سری مقالات میخواهیم درس های موفقیت دونالد ترامپ را در طول عرصه های مختلف زندگی را بررسی کنیم.

سلسله مقاله‌هایی که همه‌شان را باید با هم بخوانید و خواندن یکی، دو تا از آن‌ها، به کارتان نخواهد آمد…

رابرت کیوساکی، نگارنده کتاب «پدر پولدار، پدر فقیر» که توصیه‌هایش از بابت ثروت‌آفرینی و موفقیت مالی بسیار مورد توجه دیگران واقع شده، ملاقات‌هایی با دونالد ترامپ داشته است. او اشاره می‌کند که طی همه این ملاقات‌هایش، تنها یک ترامپ را دیده است؛ کسی که در ظاهر و باطن یکی است و همین، دلیل رک بودن اوست.

شاید بسیار شنیده باشید که خیلی‌ها از رک بودن این چهره، واقعاً دل خوشی ندارند. البته این، می‌تواند یک نقطه‌ضعف باشد؛ اما خود رک بودن بدون آسیب رساندن به دیگران، صفت مثبتی محسوب می‌شود.

کیوساکی معتقد است که «هر انسانی سه تا چهره دارد»؛

  • چهره‌ای که فقط فکر می‌کند
  • چهره‌ای که فقط حرف می‌زند
  • چهره‌ای که فقط عمل می‌کند

درواقع همه ما چنین هستیم : یک‌جور فکر می‌کنیم، یک‌جور عمل می‌کنیم و یک‌جور دیگر هم حرف می‌زنیم. پس در ما سه نفر دارد زندگی می‌کند.

اما نکته جالب در مورد ترامپ، این است که او سه نفر نیست؛ او یک نفر است.
کسی که فکر کردن و حرف زدن و عمل کردنش یک‌جور است و همین هم، دلیل رک بودن او شده است. او، به‌شدت یکدست و یکپارچه است و همین، یکی از دلایل موفقیت‌های بزرگ او بوده است.

شاید در کشور ما ایران، امروزه چنین صفتی بسیار کم‌یاب باشد.

ما جزو کشورهایی هستیم که به دشت درگیر تعارفات و حفظ ظاهر هستیم. البته ادب، از بزرگ‌ترین داشته‌های هر انسانی محسوب می‌شود و رعایت شأن اجتماعی نیز، نشان‌دهنده شخصیت و تربیت آدمی است؛ اما متأسفانه ما جایگاه هیچ‌کدام از این‌ها را درک نمی‌کنیم و همه را باهم قاطی می‌کنیم.

جایی که باید ادب داشته باشیم، نداریم… جایی که باید کمی رک باشیم، توی رودربایستی قرار می‌گیریم. به خاطر همین، نه ادبمان ادب می‌شود؛ نه رک بودنمان، رک بودن. وقتی می‌خواهیم رک باشیم، توهین می‌کنیم؛ وقتی می‌خواهیم ادب بورزیم، دورویی می‌کنیم.

خود ترامپ هم معقتد است خیلی‌ها این رک بودنش را نمی‌پسندند. او در کتاب «چگونه در زندگی برنده شوید؟» خودش، اشاره می‌کند که سریع از کنار مطالب و کارهای بی‌فایده عبور و به اصل مطلب می‌رسد و عاشق این کار است. حتی در مورد نوشته‌های خود نیز، چنین سبکی دارد؛ سریع سر اصل مطلب می‌رود و حاشیه نمی‌رود.

«رک بودن من، باعث شده خیلی‌ها دوستم داشته باشند، البته خیلی‌ها هم از من بیزار باشند.»
دقت می‌کنید؟ حتی خودش هم به این نتیجه رسیده است…

او این درسش را، از استفن کینگ، نویسنده مشهور گرفته است.

کینگ در جایی اشاره کرده است که بیشتر نویسنده‌های داستان کوتاه، داستان‌های خودشان را برای انتشاراتی و ویراستاران ارشدی که قدرت چاپ آن‌ها را دارند می‌نویسند؛ نه برای مردم !

چرا؟ چون اگر آن‌ها تأیید چاپ ندهند، پس این‌ها نوشته نمی‌شوند.
درنتیجه، ناچارند به تحت تأثیر قرار دادن آن‌ها بیندیشند، نه تحت تأثیر قرار دادن مردم.

ترامپ اشاره می‌کند که خودش همیشه این درس را توی گوشش داشته و همیشه به مشتری‌های واقعی‌اش فکر می‌کرده. وقتی‌که کتاب می‌نوشته، مستقیم به تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان خودش فکر می‌کرده؛ پس مستقیم سر اصل مطالب می‌رفته.

وقتی می‌خواسته ساختمان بسازد، مستقیم به مشتری‌های اصلی خودش و رفاه آن‌ها فکر می‌کرده. درنتیجه به این حد از ایجاز و مستقیم‌گویی و سریع کار کردن رسیده است.

او حتی اشاره می‌کند که یکی از متنقدان نیویورک‌ تایمز در مورد کتاب‌های او نوشته است که ترامپ، به‌طور مطلق به منتقدان خودش بی‌تفاوت است و همین، راز موفقیت اوست… چطور است ما هم یاد بگیریم کمی رک‌تر و مستقیم‌تر سر کارها برویم و از کنار آدم‌ها و مطالب و کارهای بی‌نتیجه که به کارمان نمی‌آیند، عبور کنیم؟

در قسمت‌های بعدی، دراین‌باره بیشتر خواهیم گفت؛ دراین‌باره که چطور می‌شود رک و مستقیم بود و سر اصل قضیه رفت و البته درباره تکنیک‌های دیگری که ترامپ برای شما در نظر گرفته است…

هرچند که خودش معتقد است هرکسی، باید فرمول اصلی و اختصاصی خودش را برای موفقیت پیدا کند؛
اما شاید همین فرمول‌ها هم به درد خیلی‌ها بخورد، نه؟

شاید شما هم، بعدها برای خودتان یک مدیر ارشد و حتی یک رئیس‌جمهور شدید، چرا که نه؟

قسمت دوم

«کاری که ضرب‌الاجل با خیلی از آدم‌ها می‌کند، واقعاً می‌تواند حیرت‌آور و باورنکردنی باشد.»

دونالد ترامپ حالا رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا از نظر اهمیت و پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک و نظامی و … شده است؛ رئیس‌جمهور کشوری که آن را به‌نوعی(!) بزرگ‌ترین امپراطوری تاریخ هم می‌دانند.

اما قبل از ترامپِ رئیس‌جمهور و منفود، ما یک ترامپ موفقیتی هم داشتیم که کتاب‌هایی درباره پیشرفت و توسعه فردی می‌نوشت و آرا و اندیشه‌ها و پیشنهادهایش را در این کتاب‌ها، با دیگران به اشتراک می‌گذاشت. تا قبل از این‌که رئیس‌جمهور هم شود، کلی آدم موفقی بود؛ هرچند که ضعف‌های شخصیتی و اخلاقی خودش را هم داشت.

اما نباید فراموش کرد که به قول دکتر احمد حلت، بنیانگذار مجله موفقیت :

«ریاست جمهوری ترامپ جدا از این‌که چه جور آدمی است،
از این نظر اهمیت دارد که با فرمول‌های مرسوم موفقیتی به چنین جایگاهی رسیده
و این، بدان مفهوم است که این فرمول‌ها، جواب می‌دهند.
»

اما چنین آدمی، چطور شده که به چنین موفقیت‌هایی رسیده و حتی حالا، رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا شده؟
جدا از علمی بودن یا نبودن نظراتش، به‌عنوان یک آدم خیلی موفق می‌شود روی آن‌ها حساب باز کرد. پس این شما و این هم سلسله مطالب دنباله‌دار «دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت»

در این سری مقالات نمیخواهیم بپردازیم به گذشته و بیوگرافی دونالد ترامپ، چرا که قبلا در «پرونده مرموز دونالد ترامپ؛ نمایش، سیاست و هنر معامله» کامل به آن پرداختیم، در این سری مقالات میخواهیم درس های موفقیت دونالد ترامپ را در طول عرصه های مختلف زندگی را بررسی کنیم.

سلسله مقاله‌هایی که همه‌شان را باید با هم بخوانید و خواندن یکی، دو تا از آن‌ها، به کارتان نخواهد آمد…


دنیای ما، دنیای عجیبی شده است؛ دنیای سرعتی عجیب و سرعتی بالاتر.
این، همان چیزی است که ترامپ در کتاب‌هایش، تحت عنوان «ریتم جدید زندگی و کار» از آن صحبت می‌کند. البته از ابتدای تاریخ تا به امروز هم، بسیار شنیده‌ایم که درباره اهمیت سرعت عمل، بسیار گفته‌اند و بسیار نظریه‌پردازی کرده‌اند.

سان تزو، بزرگ‌ترین استراتژیست دنیای باستان و نویسنده کتاب «هنر جنگ» که مقیم چین بود، معتقد است که «یک عملیات موفق را، حتی بدون قوه ابتکار و چیزهای دیگر می‌شود به سرانجام و موفقیت رساند، اما بدون سرعت عمل و کار ضربتی، هرگز و هرگز.»

سان تزو نویسنده کتاب «هنر جنگ»

نویسنده یکی از کتاب‌های بیوگرافی استیو جابز نیز، اشاره می‌کند که شاید خیلی‌ها فکر کنند علت موفقیت این چهره، به خاطر هوش یا استعداد یا اطرافیان یا پول و درآمد او بوده است. همه این‌ها اشتباه است. موفقیت او تنها و تنها یک دلیل داشته است:

«حس فوریت او در رسیدن به هدف‌ها و رویاها و طرح‌هایی که در سر می‌پروراند.»

بله، یک بار دیگر تکرار می‌کنیم؛ حس اضطرار یا فوریت، در اجرایی کردن طرح‌ها… چیزی که قبلا یک کلیپ انگیزشی راجع بهش در «حس اضطرار» خواندید.

این، همان قاعده‌ای است که برایان تریسی هم در کتاب‌های مدیریت زمانش (خلاصه آنرا اینجا بخوانید)، آن را بسیار دوست داشته و به آن بسیار تأکید دارد و معتقد است که از طریق این راهکار، می‌توان کارهای بسیاری را به سرانجام رساند.

در قسمت قبل اگر یادتان مانده باشد، اشاره کردیم که ترامپ بسیار صریح و رک است. حالا اگر این ویژگی را ادامه بدهیم، می‌رسیم به اینجا که:

ترامپ معتقد است که باید کارتان را سریع و مختصر و سرراست انجام دهید.

ریکاردو بلینو، یک بار قرار بود که قرار ملاقاتی با ترامپ داشته باشد. نتیجه؟ ترامپ به او فقط سه دقیقه وقت داده بود.
فکرش را بکنید، فقط سه دقیقه ! بلینو، البته در این سه دقیقه کارش را بسیار فوق‌العاده انجام داده و توانست یک قرارداد خوب با این چهره پولدار و موفق ببندد و بعدش البته دونالد دریکی از کتاب‌هایش اشاره کرد که، «کاری که ضرب‌الاجل با خیلی از آدم‌ها می‌کند، واقعاً می‌تواند حیرت‌آور و باورنکردنی باشد.»

ترامپ معتقد است که کسب‌وکار، دنیای بی‌رحمی است و جایی برای کش آمدن و حاشیه رفتن ندارد. قسمت قبلی را که یادتان مانده است؟ او معتقد است که یکی از مزیت‌های خودش، همان‌طور که در قسمت قبلی به آن اشاره شده است، سریع سر اصل قضیه و کار اصلی و قرارداد اصلی رفتن است؛ کاری که خیلی‌ها نمی‌توانند انجامش بدهند.

دیگران درحالی‌که دنبال جمله‌های قشنگ می‌گردند، ترامپ رک و راست، سریع و صریح و مستقیم، کتاب‌هایش را تمام کرده است؛ دیگران درحالی‌که دارند سر قضیه اصلی با او حاشیه می‌روند و مشخص نیست چرا این‌قدر دارند خودشان را رنج می‌دهند، او می‌توانسته در این فاصله پرواز کند و در استرالیا به زمین بنشیند و به کارهای دیگرش برسد.

فوریت و احساس فوریت و ضرب‌الاجل یعنی همین.

درواقع ترامپ، ابتدا رازی را که در قسمت قبلی اشاره کردیم، برملا می‌کند و سپس، گوشزد می‌کند که باید حرف حسابتان را بدانید تا بتوانید پوست کنده و فی‌الفور، آن را عملیاتی کنید.

این، قاعده بسیار درستی است؛ به قول لائوتسه، «کلام حقیقت عاری از آراستگی و کلام آراسته، عاری از حقیقت است.»

ترامپ درجایی دیگر از سرگذشت و توصیه‌های خود، کار و زندگی را شبیه یک ارکستر دانسته و اشاره می‌کند که ارکستر هر کسی، یک ریتمی دارد؛ و البته ارکستر وی، ریتمی بسیار سریع و بالا دارد و این، دیگران هستند که باید خودشان را با ریتم این چهره، هماهنگ کنند.

در جلسات و شرکت‌ها نیز، همه این را می‌دانند و عملیاتی می‌کنند.



دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت | قسمت سوم

چهره های بزرگ دنیا ویژگی های منفی و مثبت زیادی دارد...

موفقیت شغلی = پشتکار + ابتکار + کار مورد علاقه

دونالد ترامپ حالا رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا از نظر اهمیت و پیشرفت اقتصادی و تکنولوژیک و نظامی و … شده است؛ رئیس‌جمهور کشوری که آن را به‌نوعی(!) بزرگ‌ترین امپراطوری تاریخ هم می‌دانند.

اما قبل از ترامپِ رئیس‌جمهور و منفود، ما یک ترامپ موفقیتی هم داشتیم که کتاب‌هایی درباره پیشرفت و توسعه فردی می‌نوشت و آرا و اندیشه‌ها و پیشنهادهایش را در این کتاب‌ها، با دیگران به اشتراک می‌گذاشت. تا قبل از این‌که رئیس‌جمهور هم شود، کلی آدم موفقی بود؛ هرچند که ضعف‌های شخصیتی و اخلاقی خودش را هم داشت.

اما نباید فراموش کرد که به قول دکتر احمد حلت، بنیانگذار مجله موفقیت :

«ریاست جمهوری ترامپ جدا از این‌که چه جور آدمی است،
از این نظر اهمیت دارد که با فرمول‌های مرسوم موفقیتی به چنین جایگاهی رسیده
و این، بدان مفهوم است که این فرمول‌ها، جواب می‌دهند.
»

اما چنین آدمی، چطور شده که به چنین موفقیت‌هایی رسیده و حتی حالا، رئیس‌جمهور بزرگ‌ترین کشور دنیا شده؟
جدا از علمی بودن یا نبودن نظراتش، به‌عنوان یک آدم خیلی موفق می‌شود روی آن‌ها حساب باز کرد. پس این شما و این هم سلسله مطالب دنباله‌دار «دونالد ترامپ؛ رهبری منفور با درس های طلایی موفقیت»

در این سری مقالات نمیخواهیم بپردازیم به گذشته و بیوگرافی دونالد ترامپ، چرا که قبلا در «پرونده مرموز دونالد ترامپ؛ نمایش، سیاست و هنر معامله» کامل به آن پرداختیم، در این سری مقالات میخواهیم درس های موفقیت دونالد ترامپ را در طول عرصه های مختلف زندگی را بررسی کنیم.

سلسله مقاله‌هایی که همه‌شان را باید با هم بخوانید و خواندن یکی، دو تا از آن‌ها، به کارتان نخواهد آمد…


 همه توصیه می‌کنند که باید بسیار کار کرد… البته این خیلی خوب است؛ و باید بسیار کار کرد.
وقتی‌که بسیار کار می‌کنید، هم طول و عرض کارتان و هم عمق آن افزایش می‌یابد.

قاعده این‌چنین است کسانی که عادت دارند بیشتر کار می‌کنند، عمق کارشان و راحتی کار برای آن‌ها، از کسانی که عادت به این امر ندارند، بیشتر و بهتر است. ساده‌تر این‌که :

  • هم محصولات بیشتری تولید می‌کنند و به نتایج بیشتری می‌رسند
  • هم این‌که نیروی کار و عمق کار آن‌ها بیشتر و بهتر خواهد بود

اما این‌همه ماجرا نیست؛ و صرفاً با بیشتر و بیشتر کار کردن نمی‌توان به موفقیت‌های طلایی رسید.

پس چه چیزهای دیگری لازم است؟

ترامپ می‌گوید که باید به خلاقیت و نوآوری و ابتکار نیز اهمیت داد. خود او نیز از این نگرش بسیار استفاده کرده است. در اهمیت نوآوری و ابتکار برای دنیای رقابتی امروز، نمی‌توان شک و شبهه‌ای وارد کرد. هر جایی که کار می‌کنید، حتماً باید کار شما، آمیخته به ابتکار شما باشد.

شاید بتوان فرمول موفقیت را چنین توصیف کرد که :

موفقیت شغلی = پشتکار + ابتکار + کار مورد علاقه

یوزف براونر، مدیر آلمانی معتقد است که «نوآوری‌ها توسط بازار هدایت نمی‌شوند،‌ بلکه بازار را هدایت می‌کنند. بهای چنین هدایتی، تنگی نفس دائمی است.»

کارل هارینس بکورتس، دیگر مدیر آلمانی نیز معتقد است که «قدرت ابتکار عمل، بیشتر و بیشتر مبدل به کلید توانایی رقابت می‌شود. ما باید نیمی از محصولاتی که طی پنج سال آینده قصد فروش آن‌ها را داریم، تازه تولید کنیم.»

و بسیاری دیگر درباره اهمیت نوآوری، بسیار گفته‌اند.

ترامپ البته در این زمینه کمی شکسته‌نفسی می‌کند و می‌گوید که مردم، عادت دارند به چیزهای جدید، صفت خلاقانه بدهند؛ درحالی‌که واقعاً اتفاق عجیبی نیفتاده است. چیزهای جدید، صرفاً از کنار هم قرار داده شدن چند چیز موجود دیگر شکل گرفته است، به همین راحتی.

خود ترامپ یکی از ایده‌های خلاقانه‌اش، هتل‌خانه‌هایی بوده است که در برج ترامپ راه انداخته است.
این ایده، ترکیب هتل و خانه و آپارتمان بوده است که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت و هم در داخل آمریکا و هم خارج آن،‌ بسیار مورد تقلید و تکرار واقع شد.

او معتقد است که ایده‌های خلاقانه‌اش، اتفاقاً خیلی هم منطقی بوده است، فقط ظاهرش کمی نو و خلاقانه بوده.

او از آهنگ‌سازی به نام استیو رایش، که موسیقیدان معروفی هم بوده است، یاد می‌کند که هنگام رانندگی و درحالی‌که داشته به یکی از موسیقی‌هایش فکر می‌کرده، ناگهان روی حرکت برف‌پاک‌کن و صدای آن تمرکز می‌کند و یکی از موسیقی‌های ماندگارش با ریتم همین حرکت برف‌پاک‌کن شکل می‌گیرد.

نوآوری یعنی وقتی بازار محصول شما را دید، فریاد بزند هورا…
ـــناشناس

ترامپ این نگرش را، تمرکز چندمرحله‌ای می‌داند؛ این‌که در آن واحد روی دو موضوع مختلف فکر کنید.

درواقع او اشاره می‌کند که مواد اولیه ابتکار، از مواد کاربردی و روزمره همیشگی به دست می‌آید و به همین دلیل، باید حواس‌مان به اطراف باشد و همیشه تفکر و نگرشی سنتی و یکنواخت نداشته باشیم.

این همان چیزی است که استیو جابز و دیگران نیز از آن سود برده‌اند؛ ترکیب کردن چیزهای مختلف باهم. استیو جابز می‌گوید از این بابت حتی عذاب وجدان هم داشته است؛ چراکه واقعاً کاری انجام نداده و فقط چیزها را کنار هم چیده است.

ترامپ در جای دیگری، اشاره به جمله‌ای از ساموئل جانسون می‌کند و می‌گوید «انسان‌های بزرگ را از هدف‌های بزرگی که دارند بشناسید و انسان‌های عادی را، از آرزوهای بزرگی که دارند.» لابد یادتان مانده است که فرق هدف و آرزو چیست؟

هدف چیزی است که ازنظر منطقی و روی کاغذ امکان‌پذیر بوده و سپس تبدیل به طرح و گام‌ها و کنش‌های روزانه شده باشد. اما آرزو، ازنظر منطقی و روی کاغذ، نه امکان‌پذیر است و درنتیجه، نه برایش می‌توان کنش‌های روزانه در نظر گرفت.

ترامپ معتقد است که باید وقت‌هایی هم خلاف جهت آب شنا کنید. این، می‌تواند موتورمحرکه نوآوری شما باشد، چراکه نه؟

خود او یک روزی، آرزوی ساختن برجی مثل برج منهتن را داشت. پدرش از این چشم‌انداز پسرش تعجب کرده بود. او معتقد بود که دنیا پر از افکار منحصربه‌فرد است و این افکار، یعنی افکار خلاقانه و مستقل و ناب.

ترامپ همچنین معتقد است که همیشه آسان‌ترین راه، چندان راه خوبی هم نمی‌تواند باشد. حتی یکی از کارمندانش را سر این قضیه اخراج کرده بود. ماجرا ازاین‌قرار بود که :

سر یکی از پروژه‌ها، کارمندش گفت که احساس می‌کند به‌اندازه کافی خوب شده باشد. ترامپ هم سریع اخراجش کرده بود. وقتی دلیل را پرسیده بودند، گفته بود که برایش هیچ‌وقت هیچ چیز به‌اندازه کافی خوب نیست و اگر کارمندی این‌جوری فکر می‌کند باید برود رد کارش و کاری به کار او نداشته باشد.

قاعده ترامپ چنین بود ک ه:

ما آدم‌هایی را لازم داریم که مسیرهایی طولانی‌تر را طی کنند، افکار منحصربه‌فردتری داشته باشند، سپس از خوب‌ها بهترین‌ها را بسازند و تازه، به بهترین‌ها هم راضی نشوند.

او معتقد است که باید سرسخت باشید و استانداردهای بالایی داشته باشید و راحت راضی نشوید؛ نه از خودتان و نه از چیزهای دیگر. ازنظر دونالد، این راه رسیدن به قله‌ها است؛ البته درصورتی‌که حواستان را جمع کنید و اسیر گرداب‌ها نشوید

پرونده مرموز دونالد ترامپ؛ نمایش، سیاست و هنر معامله

پدرش یعنی «فِرِد ترامپ» را همه می شناختند، ساختمان سازی که هیچکس نمیتوانست رقیب اش شود… اما هیچکسی حدس نمیزد پسرش، بهتر از او باشد؛ یعنی دونالد !

برای بعضی ها محبوب و قابل ستایش و برای بعضی دیگر ترامپ نمادی از یک آدم پست است؛ اما آنچه که در واقعیت وجود دارد، چیزی از موفقیت های دونالد ترامپ کم نمیکند.

در این قسمت از سری پرونده مرموز، میخواهیم به پردازیم به چهره جنجالی این روزهای آمریکا و شاید کل جهان… :

  • دونالد ترامپ کیست؟
  • دونالد ترامپ از کجا آمده؟
  • دونالد ترامپ به کجا میخواهد برود؟
  • چه درس های فوق العاده مهمی باید از این مرد شماره یک سیاست و نمایش گرفت؟

خب بیایید داستان را قبل از تولد دونالد شروع کنیم.
فرد ترامپ، پدر دونالد یک ساختمان ساز مشهور بود. همه کار او را تحسین میکردند، چون پس از جنگ بسیاری از مردم نیاز به روحیه تازه داشتند فرد ترامپ این فرصت را خیلی زود کشف کرد و ساختمان ها را بازسازی میکرد و ساختمان جدید میساخت.

اما با تفاوت زیادی از رقبایش !
او میدانست که مردم قشر کارگر و پایین تر از حد متوسط، میخواهند یک زندگی در حد سطح اجتماعی متوسط و بالاتر داشته باشند… یا حداقل اینطور نشان بدهند. بنابراین فرد ترامپ خانه هایی با اتاق های بزرگ، لابی و راهروهای طویل می ساخت. او نام مجتمع ها را هم نام ها انگلیسی انتخاب میکرد تا جذاب تر و باکلاس تر به نظر برسد.

در یک کلام، فرد یک بیزینس من تمام عیار بود که کارش را خوب بلد بود.
از طرفی دیگر، مادر ترامپ یک هنرمند تئاتر بود که عمیق ترین تاثیر را بر روی ترامپ گذاشت و باعث شد او نیز به سمت رسانه جذب شود.

ترامپ در سال 1946 در نیویورک بدنیا آمد؛ مهدِ کسب و کارهای پر رونق آمریکا !
در مدرسه خصوصی مشغول تحصیل شد و با مشت بر دهان یکی از آموزگارانش کوبید…بعدا نوشت «من با مشت بر دهان آموزگارم کوبیدم چون راجع به موسیقی صحبت میکرد درحالی که هیچ نمیدانست و این کارم باعث اخراج شدنم شد.»

 

دونالد ترامپ
دونالد ترامپ

 

ترامپ اخراج شد، اما پدرش، فِرد، که نمی خواست پسری بی بند و بار تربیت کند او را در مدرسه نظامی ثبت نام کرد، آنجا بود که ترامپ چیز مهمی به عقیده خودش یادگرفت «مهم ترین درسی که از دوره مدرسه نظامی یادگرفتم این بود که میتوان خشم را به دستآورد سوق داد.»

و سپس به دانشگاه وارتون که یکی از بهترین دانشگاه های دنیا در رشته املاک است، راه پیدا کرد و تا درجه کارشناسی اقتصاد از دانشگاه فارغ التحصیل شد.

ترامپ از پدرش کسب و کار را آموخت و از مادرش نمایش را آموخت. او آموخت که رسانه، برای موفقیت اش ضروری است.

بلاخره پس از دانشگاه، در سن 22 سالگی به صورت تمام وقت در سازمان ترامپ توسط پدرش دایر شده بود مشغول به کار شد. کار پدرش، بازسازی یا ساختِ ساختمان و اجاره و فروش آنها بود. ترامپ خیلی زود استعدادش را در کسب و کار نشان داد.

پس از مرگ پدرش، ترامپ خیلی سریع شروع به گسترش این سازمان با ساختن ساختمان های بزرگ تر و بدست آوردن مشتریان مهم تر روی آورد. نه فقط ساختمان، ترامپ هتل ها را هم میخرید، کازینو های ورشکسته را میخرید و دوباره بازسازی و احیا میکرد.

ترامپ حتی قصد داشت بزرگترین قدم زندگی اش یعنی ساختن بزرگترین برج دنیا را بردارد که با حادثه 11 سپتامبر مصادف شد و از تصمیمش پشیمان شد.

دونالد ترامپ، تبدیل به شخص مهم در حوزه املاک شده بود. همه او را می شناختند و از نفوذش باخبر بودند… اما ترامپ چیزی بیشتر میخواست : بازی در سیاست.

او بسیار باهوش بود، چون از جایی صحیح قدم در این راه برداشت.
ابتدا ترامپ پیشنهاد اهدای بودجه جهت بازسازی یکی از پارک های محله را به شهرداری آن منطقه داد… او میدانست که کارهای اداری زمانبر خواهند بود، چه برسد بودجه زیادی هم در آن بین باشد، پس از این فرصت استفاده کرد و پس مدتی پیشنهاد داد خودش، با هزینه و نیروی کارش آن پارک را بازسازی کند.

ترامپ این کار را کرد و در بین مردم بیشتر شناخته شد. بعدها با بحث کردن با سیاستمداران دون پایه شروع کرد به انتقاد از دولت و کابینه اش تا جایی پیشرفت که تصمیم گرفت خودش رئیس جمهور شود.

و 45-مین رئیس جمهور آمریکا شد !

ترامپ به معنی واقعی کلمه یک کارآفرین با افکار بزرگ، سرمایه گذار هوشمند و شخصیت رسانه ای حرفه ای است.
او میداند چطور هر نیازی را با کسب سود رفع کند.

در ادامه شما 12 توصیه فوق العاده دونالد ترامپ را برای دستیابی به موفقیت های بزرگ در زندگی که در کتاب پرفروش اش «ترامپ‌ : هنر معامله» منتشر شده است را میخوانید :

 

  1. شیوه هنری خودت را پیدا کن
    «من برای پول این کار را نمیکنم. من به حد کافی و خیلی بیشتر از نیازم پول دارم. من این کار را میکنم که کرده باشم. من عاشق معامله هستم. دیگران بر روی بوم نقاشی میکنند یا خوانندگی میکنند. یک نفر شعر می نویسد و یک نفر دیگر معامله میکند. معامله های بزرگ. این دلیل موفقیت های من است»
  2. معامله باید در وجودت باشد
    «معامله گری قابلیتی است که از بدو تولد در وجود شماست. در ژنتیک شماست. معامله کردن ربطی به باهوش بودن ندارد. شما میتوانید باهوش ترین فرد دنیا را بخواهید تا معامله کند و ببینید که نمیتواند… اگر احساس غریزی مربوط به معامله را نداشته باشد.»
  3. هدف های بزرگی داشته باشید
    «شیوه معامله من خیلی ساده است. من فقط بالاتر نشانه میگیرم و هربار سعی میکنم بالاتر، بالاتر و باز هم بالاتر هل بدهم نشانه ام را تا بدستش آورم. شما در هر حال فکر میکنید، پس بزرگ فکر کنید.»
  4. در اشتیاق غرق شوید
    «یکی از کلیدهای بزرگ فکر کردن و داشتن دستآوردهای ارزشمند، تمرکز است. تمرکز قوی بر روی موضوعی مشخص… به کررات دیده ام کارآفرینانی که دیوانه وار غرق در افکاری هستند که میخواهند بدست شان آورند و آنقدر متمرکزاند که هیچ چیزی نمیتواند آنها را از کار بازدارد»
  5. بی قاعده بازی کنید
    «اکثر مردم از شیوه کار کردن من تعجب میکنند. من کیف با خودم حمل نمیکنم. سعی میکنم قرار کاری زیادی نداشته باشم و درب اتاقم را هم فراموش میکنم ببندم. شما نمیتوانید رویاپردازی کنید و در مسیر کارآفرینی قدم بگذارید اگر بخواهید خیلی ساختارمند و بر اساس قواعد بازی کنید. هیچ روز کاری من شبیه روز دیگرم نیست و اجازه نمیدهم هیچ هفته کاری خسته کننده ای داشته باشم.»
  6. قرارها را کوتاه تر و بیشتر از تلفن استفاده کنید
    «معمولا من ساعت 9 به دفترم میرسم و شروع به تماس گرفتن میکنم. کمتر روزی پیش می آید که 50 تماس کمتر گرفته باشم. اکثر اوقات بیش از 50 تماس تلفنی گرفته ام و هزاران قرار کاری که باید کنترل شان کنم؛ اما اغلب ملاقات هایم در کمتر از چند دقیقه انجام میشوند و طولانی ترین جلسه کاری ام 15 دقیقه طول میکشد.»
  7. اگر قمار میکنید، مطمئن باشید میتوانید با باخت زندگی کنید
    «مردم فکر میکنند من قمارباز هستم. من هیچوقت قمار نکرده ام.از نظر من قمارباز کسی است که پول در ماشین بازی می اندازد تا جایزه اش را شانسی انتخاب کند. من دوست دارم صاحب ان ماشین باشم. من همیشه آماده بر سر مذاکره معامله میروم. همیشه بدترین اتفاق را تصور میکنم، اگر بتوانید با بدترین اتفاق زندگی کنید، بهترین اتفاق ها خودشان سر و کله شان پیدا میشود.»
  8. به غریزه تان اعتماد کنید، نه به اعداد
    «من اقتصاددان یا متخصصان زیادی استخدام نمیکنم تا به من اعداد نشان بدهند. من به بازاریابی های پر زرق و برق اعتماد نمیکنم. من خودم تحقیقاتم را انجام میدهم و به نتیجه گیری ام میرسم. وقتی با راننده ام به شهر های دیگر میروم، همیشه سوال می پرسم، می پرسم و آنقدر می پرسم تا به احساس غریزی حس درست دست پیدا کنم.»
  9. اهرم کنید
    «بدترین اتفاقی که در یک معامله میتواند بیافتد این است که طرف مقابل شما بوی خون به مشامش بخورد (بفهمد زخمی شدید)… دیگر کارتان تمام است. بهترین کاری که میتوانید بکنید این است که از موضع قدرت مذاکره کنید. اهرم کردن یعنی شما چیزی داشته باشید که طرف مقابل نیاز دارد. یا بهتر، لازم دارد، یا در عالی ترین شرایط، در حالت اضطراری قرار دارد و با آن به خواسته خودتان برسید.»
  10. هیچوقت اجازه ندهید به شما ضربه بزنند
    «با اینکه اغلب اوقات سعی در مثبت نگه داشتن طرزفکرم دارم اما بعضی مواقع نیاز به دفاع میبینم. من با مردم خوب هستم تا زمانی که آنها هم خوب باشند. اما کافیست بدانم میخواهند از من سوء استفاده کنند یا به من زیان برسانند، در چنین مواقعی طرزفکر بدتری انتخاب میکنم تا خیلی سخت با آنها بجنگم.»
  11. دیده شوید
    «شما میتوانید بهترین محصول دنیا را خلق کرده باشید، اما اگر مردم چیزی راجع به آن ندانند، هیچ ارزشی نخواهد داشت. شما باید توجه ها را جلب کنید و مردم را شگفت زده کنید. روزنامه ها و رسانه ها همیشه تشنه خبرهای خوب هستند. این ذات کار آنهاست. اگر فقط کمی، فقط یک کمی متفاوت باشید، یا کمی غیرطبیعی باشید، یا کاری انجام بدهید که بزرگ و کمتر دیده شده باشد رسانه های خیلی زود به سراغ شما خواهند آمد»
  12. خوش بگذرانید
    «اگر باحال نیست، پس دیگه چه دلیلی برای انجام دادنش هست؟ زندگی خیلی غمگین است و موفقیت آنرا تغییر نمیدهد. هرچیزی را موفقیت بدتر میکند. هرچیزی میتواند تغییر کند، بدون هیچ پیغام هشداری به شما و خیلی سریع اتفاق های غیرمنتظره رخ میدهند. به خاطر همین است که هیچوقت اتفاقات را جدی نگرفته ام.
    مهم نیست چه کار خلاقانه ای میتوانم انجام بدهم، یا بزرگترین معامله بزرگ بعدی من کدام است؟ تنها چیزی که من راجع بهش فکر میکنم معامله کردن است. من فقط معامله میکنم و از این کار لذت میبرم. اتفاق ها و نتایج خوب خودشان می آیند.»

 

دونالد ترامپ
دونالد ترامپ

 

سخن آخر؛
همانطور که خواندید، اولین و مهم ترین توصیه دونالد ترامپ پیدا کردن کاری است که در آن مهارت، استعداد و علاقه دارید. کاری که بدون هیچ انگیزه ای و فقط به شما احساس خوبی از انجامش میدهد را انجام میدهید و دومین توصیه مهم ترامپ، نمایشی است. شما علاوه بر تولید محصول یا برند، باید بتوانید آن را به بهترین شکل ارائه کنید…

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد