بایگانی مطالب خواندنی  جالب..
بایگانی مطالب خواندنی  جالب..

بایگانی مطالب خواندنی جالب..

درباره کنت دراکولا مردی فراتر از افسانه هاکریستوفرلی بانقش های ماندگارش.

 

دراکولا مردی فراتر از افسانه ها

 

برای دیدن تصاویر بیشتر و متن توضیحات به ادامه مطلب مراجعه نمایید


دراکولا، مردی فراتر از افسانه

کنت ولادمیر دراکولا

در سالیان دور و دراز و اعصار گذشته شخصی بر کشور رومانی حکم رانی می کرد که ولادمیر دراکولا نام داشت و جزو اشراف آن کشور بود و ثروتمندان به وی لغب کنت داده بودند وی بسیار پادشاه مستبد، دیکتاتور و اهل جنگ و ستیز و نبرد بوده و در عین حال به علوم و فنون علمی و نظامی دوران خود تسلط کامل داشت و همیشه از کلاه و شنل سیاه با آستر داخلی قرمز رنگ برای تن پوش خود استفاده میکرده و دلیل آن هم این بوده که رنگ سیاه باعث ایجاد رعب و وحشت در دل رعایا گردد و رنگ قرمز نیز در آن زمان به عنوان قبای اعیان و اشراف مورد استفاده بوده و رعایا حق استفاده از این رنگ را نداشتند کنت ولادمیر دراکولا برای اینکه بتواند بر مردم آن روزگار حکومت نماید بسیاری از مردم را از دم تیغ و شمشیر میگذراند و خونهای بسیار بر زمین روان مینمود از این رو به او لقب خونخوار دادند و کمتر کسی حتی جرات گذشتن از نزدیکی قصر او را می یافت چه رسد که به داخل قصر رود و تنها افرادی خاص اجازه ورود می یافتند کاخ وی در مقابل خانه های آن زمان رومانی بسیار بزرگتر از حد معمول بنظر میرسید و تاریکی و سیاهی آن در شب ایجاد وحشت بسیار میکرد و این مسئله باعث شده بود تا وی هر چه بیشتر با عظمت و در عین حال ترسناک بنظر برسد.

سالها بعد خونریزیها و ظلم و ستم دراکولا در خاطر مردم کمرنگ شد و کم کم به افسانه تبدیل شد و همین داستان بود که دهان به دهانم و سینه به سینه به نسل های بعدی منتقل شد و مردم برای اینکه ترس و وحشت آن را به نسلهای بعدی منتقل کنند به این افسانه رنگ و لعاب بیشتری میدادند و سعی در بزرگ نمایی هر چه بیشتر این رویای شبهای سیاه رومانی می نمودند امروزه کاخ واقعی دراکولا در کشور رومانی هنوز پای برجاست و کمتر کسی جرات آن را میابد تا در نیمه های شب پا به درون این کاخ عظیم بگذارد

 

 

 

 

 

 

 

Vlad Dracula

در مورد دلاکولا فیلمها ، داستانها و افسانه های بسیاری وجود دارد که همه آنها ریشه در ترسی است که ذاتا در وجود بشر نهفته است

 از آن جمله کتاب دراکولا (Dracula)، به قلم برام استوکر (Bram Stoker) که در سال 1897 منتشر شده است، همچنان قادر است موجی از وحشت در بدن خواننده روان کند. این داستان سیاه عصر گوتیک که با قدرت تخیل درخشان نویسنده آراسته شده است، اثری هنری است که بر زمین گذاشتن آن مشکل است.

اما بسیاری از کسانی که کتاب را خوانده اند نمی دانند که دراکولای خون آشام، با الهام از یک شخصیت واقعی و بلند پایه در دربار رومانی، شخصی والا مقام در تاریخ اروپا و بسیار وحشت انگیزتر از همتای افسانه ای خود، شکل گرفته است. هرچند این شخصیت تاریخی، آن دراکولای چندصد ساله با شنل سیاه و دندانهای خون چکان قصه نیست، اما آوازه بدنامی و رسواییهای او از شهرت ادبی دراکولای برام استوکر بسیار بیشتر است.

شاهزاده ولاد

شاهزاده ولاد (Vlad)، که حتی در زمان خودش هم به نام دراکولا – پسر اژدها - شناخته میشد، در صدر فهرست جنگجویان صلیبی رومانی قرار دارد. این جنگجویان، در سالهای تحول قرون وسطا به عصر رنسانس، به نبرد با عثمانیان مسلمان پرداخته بودند تا از ورود آنها به سرزمینهای خود جلوگیری کنند. جالب اینجاست که این نام که در طی تاریخ مسئول تاریکترین کابوسها و وحشت افرادی بیشمار گشته، نام یک جنگجوی مذهبی است که اندکی بعد پادشاه کشور رومانی گردید.

هرچند، دراکولا یک قدیس نبود. او بر قلمرو نظامی خود والاچیا (Walachia)، واقع در جنوب رومانی، با قدرتی برگرفته از خشونت بیش از حد حکومت میکرد. او نه تنها برای ترکان عثمانی، که در بین هم وطنان خود هم به ولاد تیپیش (Tepes) یا ولاد جلاد شهرت داشت.

ولاد، در دورانی که هر روز یک شاهزاده جدید به دست هم پیمانان خوش ظاهر و ریاکار خود سرنگون میشد، برای پرهیز از فرو افتادن به دام دسیسه های دولت مکار و توطئه گر، شک و بی اعتمادی را در خود تقویت کرد، چرا که این بی اعتمادی، یکی از ملزومات اساسی حفظ موقعیت در بین طبقه اشراف به شمار می رفت. دراکولا برای خود حصاری کشید که هیچ محبت یا اعتمادی نسبت به هیچ کس، از آن عبور نمیکرد.

او در طی دوران حکومتش، به کشتارهای دسته جمعی دست میزد و در اطراف قصرش جنگلی از صلیبهایی به وجود آورده بود که هر کسی، چه مظنون، چه گناهکار و چه کسانی که در آینده احتمال خیانتشان میرفت، بر روی آنها به چهار میخ کشیده میشدند. گاهی او تنها برای اینکه به مجرمان احتمالی درس عبرتی بدهد، دست به کشتار میزد تا مشکل آفرینان احتمالی از عاقبت خود آگاه شوند.

 

قسمتی از یک نقاشی در سال 1491 که بیان کننده
خشونت و خونخواری ولاد است.

در جزوه ای که بلافاصله پس از مرگ ولاد در سال 1476، در نورمبرگ آلمان منتشر شد، فهرستی از جنایات او آمده است از جمله اینکه او پس از غذا دادن به گدایان در دربار خود، همه آنها را به آتش کشید چون عقیده داشت که آنها بی دلیل غذای مردم را میخورند و نمیتوانند بهای آن را بپردازند.

اما، ولاد دراکولا بیش از یک حاکم مستبد قرون وسطایی بوده است. دو شرح حال نویس، رادو فلورسکیو (Radu Florescu) و ریموند مک نالی (Raymond McNally) او را "مرد چندین چهره" نامیده اند. او یک سیاستمدار، جنگجو و در زمان مناسب، مردی متشخص، تحصیل کرده و عالم و البته علاوه بر همه اینها یک قتل عام گر نیز بوده است.

ولاد به چندین زبان - رومانیایی، ترکی، لاتین و آلمانی - صحبت میکرد و در نبرد با قداره و کمان صلیبی مهارت فراوانی داشت. او چابک سواری ماهر بود و در تمام نبردها با شوری غریب در جلوی سپاه خود اسب میراند.

دراکولا، در سه دوره مجزا بر والاچیا حکمرانی کرده است که یکی از سه امیر نشین مهم مجارستان بوده و بعدها با دوتای دیگر – ترانسیلوانیا (Transylvania) در شمال و مولداویا (Moldavia) در شرق - ادغام شده است و کشور رومانی را به وجود آورده است. از آنجایی که والاچیا، درست در بالای رود دانوب، که عثمانی را از رومانی آزاد جدا میکرده است، قرار داشته، درواقع اولین مرز دفاعی در مقابل ترکهای غیر مسیحی بوده است.

قهرمان ملی !
ولاد، علی رغم خشونتها و تنبیه های سختی که اجرا میکرد و به خاطر تنفر فراوانش از هرچه عثمانی بود، امروز توسط بسیاری از اهالی، یک قهرمان ملی تلقی میشود و به دلیل اینکه در جنگ بر علیه دشمنان کشته شد و حتا در مقابل برادرش که به وطن فروشی متهم شده بود ایستاده و نبرد کرده بود، بیشتر یک شهید به شمار میرود. مجسمه های متعددی به افتخار او بنا شده است و محل تولدش در سیگی سوارا Sighisoara و مدفنش در سناگوو Snagov، هردو مکانهایی حفاظت شده و مهم به شمار میروند.

الیزلبت میلر (Elizabeth Miller) در مجله "روزنامه تاریکی" (Journal of the Dark) مینویسد:

"
با وجود اینکه بسیاری از اهالی غرب از اینکه مردی با سابقه سیاسی و ارتشی تا این حد خشونت بار و سراسر خونریزی توانسته است الگوی قهرمانی در رومانی باشد، در شگفتند ... اما همین دوگانگی شخصیت، بخشی از جاذبه او به شمار میرود."

 

 

 

شخصیت دراکولا بسیاری از هنرپیشه های امریکا و اروپا و بسیاری از نویسندگانی را که با آب و تاب بسیار و با یک کلاغ چهل کلاغ کردن این افسانه، مشهور شدند را به ثروت و شهرت فراوان رساند. درست مانند داستانهای هری پاتر این روزهای خودمان

 

بله عزیزان دراکولا واقعیت دارد و هنوز هم در عصر اتم افراد زادی مانند دراکولا به خون ریزی و خونخواری مشغولند و به آنها Vampires  گفته میشود.

 

برگرفته از http://www.farya.com/id/636

 

دراکولا، هیولای فرانکنشتاین و شرلوک هولمزی تمام عیار. همین بود که کریستوفرلی را به خود سارومان تبدیل می کرد. با آن ریش و ردای سفید بلند، ساحری سخت و مغرور بود که در سایه بزرگی دلسوز، نیست واقعی برای فتح سرزمین میانه را پنهان می کرد.

مجله دانستنیها - مهدی بنواری، فرهاد آذرنوا: سر «یان مک کلین»، بازیگر نقش «گندالف» در سه گانه ارباب حلقه ها درباره لی گفته: «وقتی به نیوزیلند رسیدم تا در نقش گندالف بازی کنم، اولین هفته قرن بیست و یکم بود و همگی به مهمانی شام پیتر جکسون دعوت شده بودیم. من بسیار خوشحال بودم. چرا که در کنار هنرپیشه محبوب و الگوی بازیگری ام در زندگی، کریستوفر لی نشسته بودم. لی که قرار بود در نقش ساحر سفید (سارومان)، در فیلم نقش آفرینی کند، گفت و گویش با من را با جمله ای آغاز کرد که هیچ گاه از یاد نخواهم برد: «همیشه فکر می کردم نقش گندالف را من باید بازی کنم. ارباب حلقه ها را هر سال یک بار از اول می خوانم. گاهی وقت ها حتی دو بار.»

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

 و بعد بلافاصله شروع کرد به زبان سیاه «موردوری» صحبت کردن (یکی از زبان هایی که تاکلین آن را برای داستان هایش اختراع کرد). من احساس کردم در کنار او، کوچک و ناچیز هستم.» البته قصد لی این نبود. او 87 ساله بود و معروف به آقامنشی. مظهر کاراکتری بسیار اهل ادب، بلندبالا، مغرور، تاریک و خوش سیما.

دراکولا، هیولای فرانکنشتاین و شرلوک هولمزی تمام عیار. همین بود که کریستوفرلی را به خود سارومان تبدیل می کرد. با آن ریش و ردای سفید بلند، ساحری سخت و مغرور بود که در سایه بزرگی دلسوز، نیست واقعی برای فتح سرزمین میانه را پنهان می کرد. این بازیگر کهنه کار که چند وقت پیش در سن 93 سالگی درگذشت، زندگی ای بی نظیر، هیجان انگیز و پرثمر را پشت سر گذاشت و صرف آشنایی با او، مایه مباهات و افتخار بسیاری از ستارگان طراز اول و اهالی هنر بوده است. با ما در مرور قسمت کوچکی از دست آوردهای این مرد بزرگ و افسانه ای در زندگی اش همراه شوید و او را بیشتر بشناسید.

فرانکنشیاین (1957)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

دوران طلایی بازیگری لی با این فیلم آغاز شد. موفقیت «فرانکنشتاین»، علاوه بر تضمین آینده ای درخشان برای لی، باعث شد تا کمپانی سازنده آن یعنی «همر (Hammer)» به عنوان یکی از استادیوم های مهم فیلم سازی در انگلستان مطرح شود و تا مدت ها به عنوان مرجع تولیدکننده فیلم های ژانر وحشت، تنها مدعی این عرصه باقی بماند. فیلم های کلاسیک ترسناک دیگری مانند مومیایی، فرانکنشتاین و... هم محصول این کمپانی فیلمسازی هستند.

 لی برای تصاحب نقش هیولای فرانکنشتاین، رقیبی سرسخت به نام«برنارد برسلاو» داشت. برسلاو- که بعدها خودش یکی از ستارگان سینما شد- کمی بلندقدتر از لی بود و برای نقش هیولا، گزینه بهتری به نظر می رسید. با این حال، سرانجام نقش به لی رسید تا در مقابل «پیتر کوشینگ» در نقش دکتر فرانکنشتاین، یکی از بهترین اقتباس های سینمایی از رمان «مری شرلی» را رقم بزنند. این فیلم همچنین سرآغاز آشنایی لی و کوشینگ شد که از موفق ترین زوج های سینمایی تاریخ محسوب می شوند.


دراکولا (1958)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

قدرت صحنه گردانی و بازیگری کریستوفر لی به قدری بود که نه تنها توانست جای «بلالاگوسی» را در نقش «دراکولا» پر کند، بلکه آن را رشد داد و ارتقا بخشید. لاگوسی برای مدتی طولانی، تنها گزینه ممکن برای نقش دراکولا محسوب می شد. در حدی که به درخواست خودش، با لباس دراکولا در تابوت قرار گرفت و به خاک سپرده شد. با این حال لی توانست با سیمای خاص، صدای رسا و قد بلند و سایه افکنش بر صحنه، کنت خون آشام را از موجودی صرفا ترسناک، به هیولایی پرجذبه، خوش صحبت، قابل لمس تر و البته هول انگیزتر برای بیننده تبدیل کند. دراکولای لی از نظر تمام منتقدین، تجسم واقعی دراکولا در سینماست.


تازی باسکرویل (1959)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

به غیر از ژانر وحشت و خون آشام ها، کریستوفر لی در فیلم های اقتبال شده از آثار سر «آرتور کانن دویل» (خالق «شرلوک هولمز») هم حضوری فعال داشت. او در فیلم «تازی باسکرویل»، نه در نقش هولمز یا برادرش «مایکرافت»، که در نقش خود «سر باسکرویل» بازی کرد. این فیلم که توسط کارگردان معروف سینمای دهه پنجاه، «ترنس فیشر» کارگردانی شده، با نقش آفرینی پیتر کوشینگ در نقش شرلوک هولمز و «اندره مورل» در نقش «دکتر واتسون» همراه است.

دو یار قدیمی، این بار در نقش باسکرویل و هولمز در برابر یکدیگر بازی می کردند که به نظر بیشتر منتقدان، یکی از بهترین بازی های متقابل این دو هنرپیشه است. هولمز کوشینگ شاید به خوبی هولمز لی نباشد (لی در فیلم های دیگری، نقش هولمز را هم بازی کرده بود)، ولی بازی جدی و محکم مورل در نقش واتسون و لهجه اشراف زاده و حس برتری لی در نقش سر باسکرویل، به خوبی این کاستی را جبران می کردند.


مرد پوشالی (1973)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

بسیاری بهترین بازی کریستوفر لی را این فیلم می دانند. لی در یکی از بهترین آثار تاریخ سینما، نقشی درخشان بازی کرد. افسرد پلیسی بسیار مذهبی که مامور می شود در جزیره ای کوچک در ساحل اسکاتلند، دختربچه ای گم شده را پیدا کند. بازی لی در نقش «لرد سامرزیل» را نمی شود فراموش کرد.


مردی با تپانچه طلایی (1974)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

لی در این فیلم، یکی از به یادماندنی ترین دشمنان مامور 007 را به تصویر می کشد؛ خطرناک ترین آدم کش جهان، که می خواهد با نور خورشید، دنیا را به هم بزند. لی برای نخستین بار، نقش دشمن مامور 007 را از یک بدمن کمدی، به شخصیتی جدی و ترسناک تبدیل کرد.


آخرین نقش های ماندگار

جنگ ستارگان (2005 و 2008)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

طبعا این دو فیلم از بهترین های جنگ ستارگان نیستند، اما کریستوفر لی در همان ها هم غوغا کرد. شخصیت او، «کنت دوکو» (یا به اسم سیث اش، «دارت تیرانوس»)، زمانیی یکی از استادان «جدای» بود که پس از مرگ «دارت ماول»، شاگرد امپراتور شد. کنت دوگو نقش بزرگی در تاسیس امپراتوری داشت و هرچند باعث جنگ کلون ها شد، اما می توان او را (هم چون شخصیت فیلم «مومیایی»)، کاراکتری تراژیک دانست. لی هم با قدرت در این نقش بازی کرد. او که استاد شمشیرزنی بود، در صحنه های جنگی از بدل کمک نگرفت.


ارباب حلقه ها و هابیت (2001، 2002، 2003، 2012، 2013 و 2014)

کریستوفر لی و نقش های منفی ماندگارش در سینما

لی خودش را طرف دار پروپاقرص و دیوانه تالگین (نویسنده «ارباب حلقه ها») می دانست. او با بازی در این سری فیلم ها، هم نقش «سارومان سفید» را تجسمی سینمایی بخشید و هم خودش را به نسل جدیدی از بینندگان شناساند. لی هرچند تصویر «پیتر جکسون» از سارومان را دوست نداشت، اما مثل همیشه با تمام وجود آن را بازی کرد تا از آن روز به بعد وجه جادوگران بدطینت سینمایی اعتباری دوچندان پیدا کند و این اتفاق در حالی افتاد که خودش دوست داشت نقش گندالف را بازی کند اما صدای رسا و چهره عبوس و مرموزش کمک کرد تا با یکی از بهترین جادوگران قرن بیست و یکم و حتی تمام ادوار سینما تبدیل شود.

زمانی هم که سه گانه هابیت در حال ساخته شدن بود او حال و روز خوشی نداشت و با بیماری اش دست به گریبان بود. برای همین جکسون و عواملش مجبور شدند برای گرفتن صحنه هایی که لی در آن حضور داشت به محل زندگی او بروند و سکانس ها را همانجا ضبط کنند.

نظرات 1 + ارسال نظر
سودا چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:59

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد